زاهل امتحان کس در میان نیست
که بر دست تو تیغ امتحان نیست
جفای او به کام تست از آن دل
به فکر انتقام آسمان نیست
حباب آسا گشودم چشم و دیدم
که چیزی از وجودم در میان نیست
مگر دستار بر رطل گران داد
که شیخ شهر با ما سر گران نیست
چه باکش از هجوم دادخوهان
که اهل شکوه او را بر زبان نیست
گرفت آهم عنانش را که رخشش
زتک مانده است و دستی بر عنان نیست
(سحاب) آن را به خون ریزی قرینی
بجز تیغ شه صاحبقران نیست
خدیو بحر و بر فتحعلی شاه
که چرخش جز غبار آستان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدای من بتا بر آسمان نیست
اگر بر من دل تو مهربان نیست
مرا باری در ینحالت زبان نیست
دل اندیشه و طبع بیان نیست
چگونه مرثیت گویم شهی را
که مثلش زیر چرخ آسمان نیست
زرنج دل چنان بسته زبانم
[...]
حدیث خسرو و شیرین نهان نیست
وزان شیرینتر الحق داستان نیست
که یارب قصد حیدر در میان نیست
اگر خصمی بمن بود این زمان نیست
دل ما را ز دست غم امان نیست
نشان شادمانی در جهان نیست
جهان پر آشنا و من به غم غرق
که دریای محبت را کران نیست
کسی کو یک زمان در عمر خوش بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.