مرا باری در ینحالت زبان نیست
دل اندیشه و طبع بیان نیست
چگونه مرثیت گویم شهی را
که مثلش زیر چرخ آسمان نیست
زرنج دل چنان بسته زبانم
که گوئی اینزبان در این دهان نیست
چه گویم مرثیت گویم؟ نه وقتست
چه گویم تهنیت؟ هم جای آن نیست
منغص شد قدوم خواجه بر ما
که با او موکب صدر جهان نیست
دریغا خواجه و تحقیق خواجه
که در روی زمین شخصی چنان نیست
دریغا لطف آن شکل و شمایل
که سروی چون قدش در بوستان نیست
دریغا آن همه لطف و مهایت
که بی او بازوی دین را توان نیست
دریغا شخص او کز وی اثر نه
دریغا نام او کز وی نشان نیست
کجا شد آنهمه مردی که گفتی
سپهر پیرمرد آن جوان نیست
کجا رفت آن چو طاووس خرامان
که گرد این چمن اندرچمان نیست
چنان شکل همه چیزی بگشتست
که گویی این سرا آن خانمان نیست
چه می گویم؟ چه جای خانمانست؟
که گویی اصفهان آن اصفهان نیست
دریغا آنچنان چابک سواری
که یکران حیاتش زیر ران نیست
از آن پشت شریعت شد شکسته
که اندر صف دین آن پهلوان نیست
اگر تیره است روز ما عجب نیست
که ماه صدر وشمع خاندان نیست
وگر تلخست عیش ما روا دار
که ذوق لفظ آن شیرین زبان نیست؟
تنی دانی که او رنج آزما نیست؟
دلی دانی که او درد آشیان نیست
رعیت خسته است آری سبب هست
رمه پرکنده اند آری شبان نیست
همه سرگشته و روی جزع نه
همه دلخسته وبرگ فغان نیست
چرا دشمن همی شادی فزاید
که دشمن را ازین ضربت امان نیست
بدشمن گو مشو غره بگردون
که گردون نیز یاری مهربان نیست
فلک گر آردت روزی نواله
نگهدارش که آن بی استخوان نیست
زدزد مرگ گو ایمن مخسبید
که بام زندگی راپاسبان نیست
فلک را هیچ روزی نیست تا شب
کزاینش گونه تیری درکمان نیست
بکام کس نخواهد گشت گردون
که گردون را بدست کس عنان نیست
چه چاره جز رضا دادن بتقدیر
چو تدبیر قضای آسمان نیست
از آنست اینهمه درد دل ما
که ما را اینچنین ها در گمان نیست
حقیقت این همی بایست
که جای زیست درملک جهان نیست
ایا صدری که اندر شرق ودرغرب
کسی مثل تو درعلم و بیان نیست
تویی آن حاکمی کزعدل وانصاف
نظیرت در همه کون ومکان نیست
هزاران منت ایزد را که کردست
ترا حاکم که مثلت در زمان نیست
هزاران سجده واجب گشت مارا
که بردی سود ودرجانت زیان نیست
بحمدالله همه کارت بکام است
قوام الدین تنها درمیان نیست
تو شادان بادیا از بخت ودولت
که دریای غم ما را کران نیست
تو جاویدان بزی در حشمت وجاه
اگرچه جاه دنیا جاودان نیست
جهان بیروی تو هرگز مبینام
که بی تو رونق این خاندان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است از شاعر بزرگ فارسی، که در آن به مرثیهسرایی و اندوه برای فقدان شخصیتی والا میپردازد. شاعر احساس ناتوانی در بیان غم خود را دارد و میگوید که هیچ کس مانند آن شخصیت در دنیا وجود ندارد. او از صفات و ویژگیهای عالی آن شخص یاد میکند و تأکید میکند که فقدان او موجب ناراحتی و ضعف دین و جامعه شده است.
شاعر به تیرهروزی و غمگینی روزگار خود اشاره میکند و تأکید دارد که بدون وجود آن شخصیت، همه چیز دچار بینظمی و آشفتگی شده است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که قضا و قدر الهی نیرومند است و انسانها نمیتوانند در برابر آن ایستادگی کنند. در نهایت، شاعر از بخت و سعادت شخص مورد نظر سخن میگوید و آرزو میکند که او همیشه در خوشی و مقام بماند.
این شعر نمایانگر عمیقترین احساسات انسانی و وفاداری به کسانی است که در زندگی تأثیرگذار بودهاند.
هوش مصنوعی: در این حالت نمیتوانم چیزی بگویم؛ نه دل و اندیشهام توانایی بیان دارند و نه زبانم قادر به صحبت است.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم برای مردی که نظیرش در جهان وجود ندارد، سوگواری کنم؟
هوش مصنوعی: دل من آنقدر از ناراحتی و درد گرفتار است که گویی زبانم در این دهانم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چه بگویم درباره مرگ تو؟ نه، در این لحظه مناسب نیست. آیا باید درباره شادی و تبریک صحبت کنم؟ نه، آن هم جای خود را ندارد.
هوش مصنوعی: قدوم خواجه بر ما خوشایند نیست، زیرا که همراه او، ناز و نعمتهای دنیایی نیست.
هوش مصنوعی: ای کاش که خواجه و تلاش های او را میشناختیم، زیرا روی زمین شخصی مثل او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آه، افسوس از زیبایی و لطف آن چهره و قامتی که مانند آن سرو بلندی در باغ وجود ندارد.
هوش مصنوعی: افسوس به آن همه محبت و بزرگواری که بدون او، قدرت دین نمیتواند به پیش برود.
هوش مصنوعی: ای کاش آن شخصی که هیچ نشانی از او در من باقی نمانده، همچنان در یاد من بود. ای کاش نام او که هیچ آثار و نشانهای از وی در من نیست، در خاطرم میماند.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن همه مردانگی که گفتی آسمان پیر، آن جوان نیست؟
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن زیبا و مغرور که به آرامی مانند طاووس در این باغ پرسه میزد و حالا در اینجا نیست؟
هوش مصنوعی: به گونهای تغییر پیدا کرده که گویی این مکان دیگر متعلق به این خانواده نیست.
هوش مصنوعی: من چه بگویم؟ چه دلیلی برای این زندگی در خانهای که قبلاً بود وجود دارد؟ انگار اصفهان دیگر آن اصفهان شناخته شده نیست.
هوش مصنوعی: کاش سواری چابک و ماهر بود که حیاتش به اندازه یک نفر نیز زیر پاهایش نباشد.
هوش مصنوعی: از آنجا که در پیروی از قوانین مذهبی، مشکلاتی پیش آمده، به وضوح میتوان دید که در صف دین، آن دلیر و مردانگی که باید وجود داشته باشد، به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: اگر روز ما تاریک و نامساعد است، جای تعجبی ندارد؛ زیرا در خانه ما فردی بزرگ و باعظمت وجود ندارد که روشنی بخش باشد.
هوش مصنوعی: اگر زندگی ما تلخ است، اشکالی ندارد، زیرا لذت بردن از کلمات این زبان شیرین، همواره قابل احساس است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که بدنی وجود ندارد که در برابر سختیها مقاومت نکند؟ آیا دلی را میشناسی که از درد و رنج خالی باشد؟
هوش مصنوعی: رعیت خسته و بیتاب است، زیرا که گوسفندها پراکنده شدهاند و در واقع شبانی برای مراقبت از آنها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: همه در حال حیرت و اضطراب هستند، اما این فقط بر روی چهرهها و در دلها نشانهای از خستگی و ناله نیست.
هوش مصنوعی: چرا دشمن باعث افزایش شادی میشود وقتی که او از این ضربه در امان نیست؟
هوش مصنوعی: به دشمن خوشباور نباش، زیرا زمانه همواره به کسی که به او اعتماد کند، وفادار نیست.
هوش مصنوعی: اگر روزی خوراکی از آسمان برایت فرستاده شود، باید آن را حفظ کنی؛ زیرا که آن خوراکی بیارزش و بیپایه نیست.
هوش مصنوعی: مرگ را نترس، زیرا که در زندگی هیچ نگهبانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ روزی در آسمان نیست که شب آن، تیری را از کمان دلتنگیام پرتاب نکند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نخواهد توانست خواستههای خود را با چرخش دنیا به دست آورد، زیرا هیچ فردی کنترل بر سرنوشت و حادثههای دنیا ندارد.
هوش مصنوعی: تنها راهی که داریم این است که با تقدیر کنار بیاییم، چون تدبیر و تدابیر ما نمیتوانند بر سرنوشت آسمانی تأثیر بگذارند.
هوش مصنوعی: این همه اندوه و نگرانی ما به خاطر این است که تصور نمیکنیم چنین مسائلی برای ما پیش بیاید.
هوش مصنوعی: واقعیت این است که در این دنیا جایی برای زندگی ابدی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آیا کسی را در شرق و غرب عالم پیدا میشود که به علم و بیان تو باشد؟
هوش مصنوعی: تو آن حاکمی هستی که در عدالت و انصاف، هیچکس در تمام دنیا به اندازه تو نیست.
هوش مصنوعی: شکر و سپاس بیپایان به خداوند که تو را به مقام حاکمی رسانده است، زیرا کسی مانند تو در این دوران وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هزاران بار مجبور به سجده و عبادت هستیم، زیرا تو ما را نفعرساندی و در وجود تو هیچ ضرری نیست.
هوش مصنوعی: خوشبختانه همه کارها به خوبی پیش میرود و قوامالدین به تنهایی در این زمینه نیست.
هوش مصنوعی: تو خوشحال باشی از شانس و ثروتت، زیرا دریای غم ما انتهایی ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند موقعیت و مقام دنیایی پایدار نیست، اما تو میتوانی به گونهای زندگی کنی که درخشش و عظمت تو همواره باقی بماند.
هوش مصنوعی: جهان بدون وجود تو را هرگز نمیتوانم ببینم، زیرا بدون تو این خانواده رونق و زیبایی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدای من بتا بر آسمان نیست
اگر بر من دل تو مهربان نیست
حدیث خسرو و شیرین نهان نیست
وزان شیرینتر الحق داستان نیست
که یارب قصد حیدر در میان نیست
اگر خصمی بمن بود این زمان نیست
دل ما را ز دست غم امان نیست
نشان شادمانی در جهان نیست
جهان پر آشنا و من به غم غرق
که دریای محبت را کران نیست
کسی کو یک زمان در عمر خوش بود
[...]
دهانی را کزو قطعا نشان نیست
میانی را که هیچش در میان نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.