هر که کند منع من از روی تو
کاش به بیند رخ نیکوی تو
تیغ به روی تو کشیده است لیک
خون مرا ریخته ابروی تو
گریه ی خلق از تو ولی آب چشم
خاک مرا میبرد از کوی تو
کرده عیان بر همه صید افگنی
زخم دلم قوت بازوی تو
برگ سمن کرده به سنبل عیان
زلف سمن سای سمن بوی تو
کده ز اعجاز لبت زنده باز
هرکه کشد نرگس جادوی تو
چشم (سحاب) ار نبود اشک بار
می زند آتش به جهان خوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جرم رهی دوستی روی تو
آفت سودای دلش موی تو
دل نفس عشق تو تنها زند
در همه دلها هوس روی تو
ناوک غمزه مزن آندان که او
[...]
عقل شده شیفته روی تو
سلسله شیفتگان موی تو
ای مدد تیره شب از موی تو
روز مرا روشنی از روی تو
بر سر آنم که: شوم یک سحر
خاک نسیمی که دهد بوی تو
خاک شوم، تا مگر آرد مرا
[...]
روی من و خاک سر کوی تو
چشم من و گوشه ابروی تو
تابد از اسباب و علل روی تو
واکند از هر چه نه حق خوی تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.