گر به دل صد بار گویم قصهٔ جانانه را
باز میخواهد که از سر گیرم این افسانه را
حسرت سنگ تو دارد هرکس اما کو دلی؟
چون بر آرد آرزوی یک جهان دیوانه را
هر زمان از گریه خوش تر گردد احوال دلم
سیل را بنگر که آبادی دهد ویرانه را
دل نمیبندم دگر بر التفات نیکوان
صید دام افتاده میداند فریب دانه را
صد دل خون گشته افزونست در هر موی او
بر سر زلف دو تا آهستهتر زن شانه را
دل به بزم خاص هم فارغ ز درد رشک نیست
زان که او فرقی نمیداند ز کس بیگانه را
با صد افسون بعد عمری کآرمش همراه خویش
کردهام گم ز اشتیاق وصل راه خانه را
خلوت دل را حریم وصل جانان دان (سحاب)
نه چو زاهد کعبه یا چون برهمن بتخانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دلتنگی شاعر میپردازد. شاعر میگوید که حتی اگر بارها داستان عشقش را برای دل تعریف کند، باز هم نیاز به تکرار آن دارد. هر کسی حسرت معشوق را دارد، اما تنها عده کمی شجاعت ابراز آرزوهایشان را دارند. شاعر احساس میکند که درد و غم او حتی از شادیها نیز بیشتر است. او از وابستگی به محبت دیگران خسته شده و میگوید که دیگر نمیخواهد فریب ظواهر را بخورد. دل او پر از عشق و حسرت است و به نوعی دوگانگی در عشق و دلبستگی خود اشاره میکند. در پایان، شاعر به عمیقترین و واقعیترین نوع عشق اشاره دارد که در خلوت دل وجود دارد و آن را مقدس میداند، نه عشقهای ظاهری و مادی.
هوش مصنوعی: اگر چندین بار هم در دل برای خودم داستان عاشقانهای را بگویم، باز هم رغبت دارم که دوباره این روایت را آغاز کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی آرزوی محبوبی چون تو را در دل دارد، اما کدام یک از آنها حقیقتاً شجاعت ابراز عشق و خواستههایشان را دارند؟ زیرا برای به دست آوردن محبت تو، باید دیوانهوار دل به دریا زد.
هوش مصنوعی: هر بار که دلم از گریه بهتر میشود، به مانند سیلی است که ویرانهها را آباد میکند.
هوش مصنوعی: دیگر به توجه و محبت نیکوکاران دل نمیبندم، زیرا مانند صید در دام، متوجه فریب غذای خوشمزه هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جاذبهی موی فرد اشاره دارد. شاعر میگوید که در هر تار موی او، حسرت و اندوهی به اندازهی صد دل وجود دارد. به همین خاطر، وقتی شانه را به آرامی بر روی دو زلف او میکشی، باید با احتیاط و لطافتی خاص این کار را انجام دهی تا حس و حال دلنشین این زیبایی را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: دل در میکده خاص، از درد و حسادت خالی نیست، زیرا او نمیتواند تفاوتی بین افراد بیگانه و خود احساس کند.
هوش مصنوعی: با وجود هزاران جادوی عشق و آرزویی که برای آرامش خودم داشتم، به خاطر شوق ملاقات، راه بازگشت به خانه را گم کردهام.
هوش مصنوعی: در دل خود فضای مقدسی برای ارتباط با معشوق بساز و آن را گنجینهای از عشق و محبت بدان، نه مانند زاهدانی که تنها به مکانهای مقدس مانند کعبه یا معابد دیگر اکتفا میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
[...]
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
[...]
میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.