افزود جفای بت بیدادگرم را
زین به چه اثر بود دعای سحرم را؟
او از همه کس در طلب مژده مرگم
من هر دم ازین شاد که پرسد خبرم را
وقتی که ز کوی تو برد سیل سرشکم
داند همه کس خاصیت چشم ترم را
ذوقی ز اسیری بودم لیک نبندم
بر دام تو دل تا نکنی بال و پرم را
اذن نگهم جز به دم مرگ ندادی
کردی نگه آنگه پس اول نظرم را
گفتم: چه شود گر به عتابی بنوازیم
گفتا: به عبث تلخ چه سازم شکرم را؟
شاید که سری در قدمش سایم ازین پس
گر بخت کند خاک ره دوست سرم را
خوانند (سحابم) ولی آن خشک نهالم
کز من نرسد تربیتی برگ و برم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دردها و رنجهای خود میگوید و به معشوقش اشاره میکند که او را در طلب مرگش میداند. شاعر از گریهها و احساساتش میگوید و به قدرت اشکهایش در بیان احساسات اشاره میکند. او همچنین به بیقراریاش در عشق و استقامتش در برابر معشوق اشاره میکند و با اشاره به بیتوجهی معشوق نسبت به او، از عاطفهاش برایش میگوید. در پایان، شاعر به امید اینکه در کنار معشوقش قرار گیرد، از تنهایی بذر و نیاز به محبت صحبت میکند.
هوش مصنوعی: در این بند، شاعر به بیان درد و رنجی میپردازد که از بیوفایی و ستم یک معشوق ناشی میشود. او میپرسد که این ظلم و ستم چطور میتواند بر دعای سحرگاهیاش تأثیر داشته باشد. به عبارتی دیگر، او از این میگوید که آیا دعا کردن در این شرایط به چه کارش میآید و چه تغییراتی میتواند در اوضاع ایجاد کند؟
هوش مصنوعی: او از همه جا منتظر خبر مرگ من است، اما من هر روز با شادی از او میپرسم که حال من چطور است.
هوش مصنوعی: وقتی اشکهایم از دوری تو سرازیر میشود، همه میدانند که گریه کردن من چه معنایی دارد.
هوش مصنوعی: من از اسیری خوشحالی داشتم، اما هرگز اجازه نمیدهم دل خود را در دام تو بمانم تا بال و پرم را نگیری.
هوش مصنوعی: تو اجازه نداشتی که به چشم من نگاه کنی، مگر در لحظهی مرگ. حالا نگاهم را در ابتدا دزدیدی.
هوش مصنوعی: گفتم: چه میشود اگر با کمی انتقاد و دلخوری از همدیگر دلنواز کنیم؟ او پاسخ داد: چرا زحمت ببینم و تلخی یک کار بیفایده را تحمل کنم، وقتی که میتوانم از خوبیها قدردانی کنم؟
هوش مصنوعی: شاید بخواهم تا همیشه در پای او سجده کنم، اگر سرنوشت مرا به جایی برساند که خاک راه او زیر سرم باشد.
هوش مصنوعی: من را میخوانند (مانند ابر) اما درخت خشکم نمیتواند از من ثمری بدهد و برگی برایم به بار بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمکین خرد برد ز سر شور و شرم را
پیری برهاند از شب غفلت سحرم را
مانند ترنجم که خزان است بهارش
دم سردی دی تازه کند برگ و برم را
تا سدره بپرم اگرم در بگشایند
[...]
تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
گلهای چمن آینه کردند پرم را
از موج حلاوت دل مرغان چمن سوخت
هر چند فشاندند به خامی ثمرم را
آن در یتیمم که درین قلزم خونخوار
[...]
از گریه خلاصی نبود چشم ترم را
کردند بحل بر مژه خون جگرم را
شمشیر تو از جیب برآورد سرم را
دام تو به پرواز درآورد پرم را
پرواز هوایش نه باندازة بالست
[...]
دردا که بود خاصیت این چشم ترم را
کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را
دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون
کز سنگ جفا ریختهای بال و پرم را
در دام گرفتند و شکستند پرم را
وانگاه به بازیچه بریدند سرم را
ای کاش سرم را که به بازیچه بریدند،
بریان ننمودند بر آتش جگرم را
عالم همه طوفان شود، ای وای به مردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.