گنجور

 
سحاب اصفهانی

به قصد صید دیگر ریخت خون صید دل ما را

و گرنه هرگز این طالع نباشد بسمل ما را

به راه منزل اغیار پویانست و از خجلت

به هر کس می رسد پرسد نشان منزل ما را

ندارد تا دل ما هست غم در هیچ دل راهی

روا باشد که داند هر دلی قدر دل ما را

بگستر دامی اکنون کز اسیری نیست دل آگه

اگر خواهی بدست آورد صید غافل ما را

(سحاب) آزرده شد دستش ز قتل ما و در محشر

که می گوید جواب ادعای قاتل ما را