باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را
شمع گو در جان بگیر و سینه گو ز آتش بسوز
شمع از آنها نیست کو رحمت کند پروانه را
عمر بگذشت و حدیث درد ما آخر نشد
شب به آخر شد کنون کوته کنیم افسانه را
جان ز نظاره خراب و ناز او ز اندازه بیش
ما به بویی مست و ساقی پر دهد پیمانه را
آخر ای دل، وقتی اندر کوی ما کردی گذر؟
این چنین یکبارگی کردی فرامش خانه را
حاجتم نبود که فرمایی به ترک ننگ و نام
زانکه رسوایی نیاموزد کسی دیوانه را
خسروست و سوز دل وز ذوق عالم بیخبر
مرغ آتشخواره کی لذت شناسد دانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و آشفتگی خود در کوی یار میگوید. او در جستجوی یاد و خاطرات آشنایان کهن است و در دل خود، خیالها و یادها را مرور میکند. شاعر از آتش عشق و دردهای ناگفتهاش سخن میگوید و میخواهد از این دردها داستانی بسازد، اما زمان میگذرد و هنوز به نتیجهای نرسیده است. او از ناتوانی در فراموشی و تسلیم به سرنوشت صحبت میکند و به حالتی از مستی و شوق اشاره دارد که بر اثر عشق به وجود آمده است. در نهایت، شاعر به بیخبری از لذتهای دنیا در عین دردی که میکشد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من دوباره در خیابانها و کوچههای تو گم شده است. نمیدانم چگونه توانستم به آن چهرهی عجیبی که دیوانهام کرده نگاه کنم.
هوش مصنوعی: ای باد، گاهی به من بگذر و یاد آشنایان قدیمی را برایم زنده کن، حتی اگر آن فرد برای من غریب باشد.
هوش مصنوعی: هر شب از تمامی جهات به داخل میآیم و در دل خود میاندیشم که از کدام سمت باید این خرابه را محافظت کنم.
هوش مصنوعی: شمع را در دل خود برافروز و بگذار که آتش آن سینهات را بسوزاند؛ چرا که شمع نمیتواند برای پروانه رحمت و شفقتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: عمر ما گذشت و داستان درد و رنج ما هنوز به پایان نرسید. شب به پایان رسید و حالا بهتر است که دیگر داستان را کوتاه کنیم.
هوش مصنوعی: به خاطر تماشای زیبایی او، جانم رنجور و خراب است و ناز او فراتر از حد و اندازه است. ما به بویی سرمست شدهایم و ساقی، پیاله را پر میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، آخر چه زمانی در کوی ما قدم میزنی؟ اینطور ناگهانی فراموش کردي که در خانه ما چه خبر است؟
هوش مصنوعی: نیازی به گفتن نیست که باید از عیب و بدنامی دوری کرد، زیرا یک فرد دیوانه هیچگاه از رسوایی درس نمیگیرد.
هوش مصنوعی: خسرو از درد و سوز دل خود آگاه است و از زیباییهای دنیا بیخبر است. مرغی که به آتش عشق دچار است نمیتواند از لذت دانه و خوراک باخبر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
[...]
میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را
طایر فرخنده عیش است رام نقل و می
از پی صیدی چنین میریزم آب و دانه را
بهر ما دریا کشان باید که سازد می فروش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.