ز آب چشم ماست کز دنبال محمل میرود؟
اینکه خلقی از قفایش پای در گل میرود
دل چو میرفت از قفای او وداع جان نکرد
ز آنکه میداند که جان هم از پی دل میرود
چون به بزمی بیندم اول مرا از صحبتی
میکند با دیگران مشغول و غافل میرود
مشکل از این گشته کار من که عشق نیکوان
آمد آسان در دل من لیک مشکل میرود
این دل سرگشته را چون نیک بینم در قفاست
هرکجا موزونقدی شیرینشمایل میرود
گر برفت از تیغ جورش بر زمین خونم (سحاب)
خود ز چشمم ز آرزوی تیغ قاتل میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیدهی عشق و فراق میپردازد. شاعر از اشک چشم خود که از دنبال معشوق میرود سخن میگوید و به دشواریهای عشق اشاره میکند. او بیان میکند که دل او همواره از معشوق جدا نمیشود و میداند که جان نیز در پی دل حرکت میکند. همچنین، وقتی در جمعی حاضر میشود، معشوق به دیگران مشغول میشود و او را به سمت خود غافل میکند. عشق در دل شاعر بهراحتی وارد شده، اما در ادامه به سختی و درد تبدیل میشود. شاعر به تماشای زیباییها میپردازد و اگرچه بر اثر عشق آسیبپذیر است، ولی به شدت به آرزوی معشوق وابسته است. در نهایت، او از جراحتهای عشق خود به مانند بارانی از خون یاد میکند که از قلبش میریزد.
هوش مصنوعی: آب چشم ما به خاطر غم و اندوهی است که از دیدن محمل و کاروانی که به راه افتاده، سرازیر میشود. این موضوع نشاندهنده آن است که برخی افراد از پشت سر کاروان، در حال پیشروی هستند و با مشکلاتی مواجه میشوند که به آنها فشار میآورد.
هوش مصنوعی: دل وقتی که از او دور میشد، از جان خداحافظی نکرد زیرا میداند که جان نیز همیشه از دل پیروی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در مهمانی کسی را میبینم، او ابتدا با دیگران صحبت میکند و توجهش به من نیست.
هوش مصنوعی: کار من به خاطر عشق خوبان دشوار شده است؛ در حالی که عشق آنها به راحتی وارد قلب من شد، اما این عشق به تدریج چالشهایی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: این دل سرگشتهی من را که با دقت نگاه میکنم، در زندان خاطرات خودم گرفتار است. هر جا که دخترانی با قامت موزون و زبانی شیرین میآیند، دلم به آنها میتپد.
هوش مصنوعی: اگر بر اثر ظلم و ستم او خون من بر زمین بریزد، اشکهایم به خاطر آرزوی آن تیغ قاتل از چشمانم جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن فروغ دیده و آن راحت دل میرود
رخت بردارید، همراهان، که محمل میرود
کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من
جمله را خر در خلاب و بار در گل میرود
ای که دیدی قتل من در پای آن سرو سهی
[...]
گرچه بر ما روزگار تیره مشکل میرود
چون ترا دیدم درد عالم از دل میرود
کعبه معنی دری دارد ز محراب مجاز
هرکه این دریافت بیزحمت به منزل میرود
دیدن گلزار رویت میدهد دل را صفا
[...]
عمر سیرش کوته است ار جورت از دل میرود
چند گامی از ضرورت مرغ بسمل میرود
خواب غفلت بس که چشم کاروان عمر بست
بانگ باید بر جرسها زد که محمل میرود
کینهاش ای کاش باعث میشدی بر قتل ما
[...]
از نظر یک دم که آن شکل و شمایل میرود
حاصل دریا و کان از دیده و دل میرود
در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل میرود
کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار
[...]
در دلم هر لحظه صد سودای باطل میرود
تا چه پیش آید کسی را کز پی دل میرود
دل نگهدار از صف مژگان او کز فرط حرص
صد سوار اینجا پی یک نیمبسمل میرود
هست عذرایی مگر در کاروان امشب که باز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.