گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

دل بود چو دور از در خویشم به جفا کرد

کز ضعف در آن کوی به جا ماند و به جا کرد

ز آن روی خطش را نبود آفتی از پی

کاین سبزه ی تر نشو و نما ز آب بقا کرد

از بهر تسلای دل غیر مرا کشت

مقصود وی و مطلب ما هر دو روا کرد

صد تیر پی کشتنم افگند ولی من

بسمل شدم از حسرت تیری که خطا کرد

جز اینکه خموشی بودم پیشه چه چاره

چون چاره ی جور تو نه نفرین نه دعا کرد

تنها نه همین درد (سحاب) از تو نشد به

آن درد کام است که لعل تو دوا کرد