خواهم که کسم با خبر از راز نباشد
گر اشک من و عشق تو غماز نباشد
گفتی که پشیمان شدم از کشتن عشاق
مسکین من اگر این سخن از ناز نباشد
پیراهن عشق کس از آغاز نکردند
گر عشق بد انجام خوش آغاز نباشد
بی او سحری نیست که با مرغ سحر گاه
مرغ دلم از ناله هم آواز نباشد
چون هیچکسم نیست شریک غمت ای کاش
در عشق توام نیز کس انباز نباشد
با سنگ جفای تو خوشم ورنه بهانه است
کز بام توام قوت پرواز نباشد
روزی که کشد خنجر کین بر همه ترسم
در فکر من آن دلبر طناز نباشد
باشد در غمهای جهان باز برویم
روزی که در دیر مغان باز نباشد
یکدم بنشین پیش (سحاب) ای سگ کویش
گر در خور او این همه اعزاز نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک چشم زدن چشم تو بی ناز نباشد
جز فتنه در آن غمزة غماز نباشد
گفتی بهلم کن ستمی با تو اگر رفت
هرگز نکنم آن سنم ار باز نباشد
با هر که نصیبم ز غم و درد فرستی
[...]
یک نغمه تراود ز لب قمری و بلبل
قانون وفامختلف آواز نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.