بیمار کربلا به تن از تب توان نداشت
تاب تن از کجا که توان بر فغان نداشت
گر تشنگی ز پا نفکندش غریب نیست
آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت
در کربلا کشید بلایی که پیش وهم
عرش عظیم طاقت نیمی از آن نداشت
ز آمدشد غم اسرا در سرای دل
جایی برای حسرت آن کشتگان نداشت
جامی به کام تفتهٔ طفلان از آن نریخت
کو غیر اشک در نظر آبی روان نداشت
در دشت فتنهخیز کز آن سروران تنی
جز زیر تیغ و سایهٔ خنجر امان نداشت
این صید هم که ماند نه از باب رحم بود
دیگر سپهر تیر جفا در کمان نداشت
یا کور شد جهان که نشانی از او ندید
یا کاست او چنانکه ز هستی نشان نداشت
از دوستانش آنهمه یاری یقین نبود
وز دشمنان هم اینهمه خواری گمان نداشت
آن گرچه سوخت از عطش این بود خون صرف
جز اشک چشم و لخت جگر آب و نان نداشت
از بهر دوستان وطن غیر داغ و درد
میرفت سوی یثرب و هیچ ارمغان نداشت
تا شام هم ز کوفه در آن آفتاب گرم
بر فرق جز سر شهدا سایبان نداشت
از یک شرار آه چرا چرخ را نسوخت
در سینه آتش غم خود گر نهان نداشت
وز یک قطار اشک چرا خاک را نشست
گر آستین به دیدهٔ گوهرفشان نداشت
چون مرغ سر بریده و چون صید خورده تیر
جان از حیات سرد و دل از زندگیش سیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف درد و رنج بیماران و اسیران روز عاشورا در کربلا میپردازد. او از ضعف و ناتوانی جسمی این افراد صحبت میکند و میگوید که آنها به خاطر تشنگی و مصائب بیشمار، حتی توان فغان زدن ندارند. بلایای کربلا به قدری بزرگ و سهمگین است که حتی عرش خداوند نیز تاب تحمل آن را نداشته است. شاعر به یاد کشتگان و غم یاران میافتد و بیان میکند که در این دشت پر از فتنه، هیچکس نمیتواند به کسی یاری دهد. او در انتها بر این نکته تأکید میکند که هیچ چیزی جز اشک و عذاب برای دوستان و یاران باقی نمانده و آنها از وطن خود غیر از داغ و درد نمیبرند. حسرت و غم در دلها موج میزند و توصیف میکند که چطور زندگی این افراد به کامشان تلخ شده است.
هوش مصنوعی: بیمار کربلا به قدری بیمار بود که حتی قدرت تحمل درد را نداشت، پس چگونه میتوانست فریاد بزند یا شکایت کند؟
هوش مصنوعی: اگر تشنگی او را از پا نیندازد، تعجبی در این نیست که آب آنقدر زیاد است که فقط برای شستن دستها کافی نیست و او چیزی بیشتر از جانش ندارد.
هوش مصنوعی: در کربلا مصیبتهایی رخ داد که حتی بزرگترین موجودات آسمانی هم نمیتوانستند تحمل کنند.
هوش مصنوعی: با ورود غم و اندوه به دل، دیگر جایی برای حسرت و یادآوری آن کسانی که گذشتهاند، در آن نمانده است.
هوش مصنوعی: جامی که در دست است، به خاطر اینکه هیچ چیز غیر از اشک در آن وجود ندارد، برای بچهها نمیریزد و به همین دلیل، هیچ آبی در آن دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در یک دشت پر تنش و خشونت، هیچکس جز زیر تهدید سلاح و خطر خنجر از جان و امنیت برخوردار نبود.
هوش مصنوعی: این شکار هم که باقی مانده، دیگر به خاطر رحمت نیست، بلکه دیگر آسمان تیر حسد و ظلم را در کمان ندارد.
هوش مصنوعی: جهان یا به قدری کور شده که اثری از او نمیبیند، یا او خود را به گونهای کمرنگ کرده که نشانی از وجودش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از دوستانش نمیتوانست از آن همه کمک مطمئن باشد و از دشمنانش نیز چنین تصوری نداشت که تا این اندازه به او آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: هرچند که این شخص از تشنگی رنج میبرد، اما هیچ چیزی جز اشکهایش و تکهای از جگرش در این شرایط دردناک ندارد؛ نه آب دارد و نه نان.
هوش مصنوعی: به خاطر دوستان و وطنش، با دلدرد و ناراحتی به یثرب رفت، اما هیچ چیزی برای هدیه یا یادگار نداشت.
هوش مصنوعی: حتی تا غروب خورشید هم در کوفه، آن آفتاب سوزان تنها بر سر شهدا سایهای نداشت.
هوش مصنوعی: چرا آتش غم من که در سینهام نهان است، چرخ را نسوزاند؟ آیا فقط یک جرقه کافی نیست تا این شعله را به آتش بزرگتری تبدیل کند؟
هوش مصنوعی: چرا خاک نمینشیند از قطرات اشک وقتی که آستین به اشکهای گرانبها نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: انسانی که زندگیاش به پایان رسیده و دیگر احساس نشاط و سرزندگی نمیکند، مانند مرغی است که سرش بریده شده و مانند شکار شدهای است که به شدت در رنج و بیحالی به سر میبرد. دلش از زندگی زده شده و دیگر توان تحمل ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این عقل در یقین زمانه گمان نداشت
کز عقل را ز خویش زمانه نهان نداشت
در گیتی ای شگفت کران داشت هر چه داشت
چون بنگرم عجایب گیتی کران نداشت
هر گونه چیز داشت جهان تا به پای داشت
[...]
ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت
بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم
روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت
گردون ز خاندان نبوت بهیچ قرن
[...]
بیمار کربلا به تن از تب توان نداشت
تاب تن از کجا که توان بر فغان نداشت
گر تشنگی ز پا نفکندش غریب نیست
آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت
در کربلا کشید بلایی که پیش وهم
[...]
ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت
ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت
روشن ضمیر آنکه ازین خوان گونه گون
قسمت همای وار به جز استخوان نداشت
سرمست پر گشود و سبکسار برپرید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.