گر نه به دل هر نگهت خنجری است
این همه پس دیده چرا خون گریست
نالشم از بس به سر آتش فشاند
بالش تن توده ی خاکستری است
خاک بلا باشد و پهلوی مرگ
در شب هجرانم اگر بستری است
زخم تو بر سینه بد از مرهمم
کآن به تماشای تو دل را دری است
دست غمت تا به تنم پا فشرد
هر بن موئیم سر نشتری است
توبه ده از توبه که امشب مرا
ساقی مجلس بت سیسنبری است
بیت من از طلعت او تبتی است
بزم من از قامت او کشمری است
حرمت می خاست به چندین وجود
خاصه چو از دست پری پیکری است
سر به قدم سود صفایی چراست
گرنه به سر با تو مر او را سری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حلقه زدم گفت بدینوقت کیست
گفتم اگر بار دهی آدمیست
شالی سر سبز ندانم ز چیست
کآب گذشتش ز سر، آنگاه زیست
ابن یمین چاره اینکار چیست
آنکه دوا میکند این درد کیست
معنی هو با تو بگویم که چیست
دوست یکی و جز از او هیچ نیست
گفت جوانا غم بیهوده چیست
بر تو بباید همه عالم گریست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.