ماهی که به رخ نگار مانی است
پیداست که جز نگار ما نیست
بر صورت عالمی قلم کش
کان ها همه عاری از معانی است
بردار ز رخ نقاب تا خلق
گویند که آفتاب ثانی است
بخرام که باغبان ببیند
تا سروکجا بدین روانی است
گفتی نکنی دل از وفایم
جانا به من این چه بدگمانی است
پابوس توام که دست ندهد
از نقص کمال ناتوانی است
قول ارنی ز هرکه سر زد
البته جواب لن ترانی است
بر خاک در تو یک اقامت
بهتر ز بهشت جاودانی است
تیغ تو مرا به فرق صد بار
خوشتر ز کلاه خسروانی است
درکار غم تو روز بردن
به از همه عمر شادمانی است
از درد توام دوا فرستاد
این خاصیت خدای خوانی است
این آخر پیریم صفایی
از عشق وی اول جوانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خوان تو با نعیمتر چیست
وز حضرت تو کریمتر کیست
این ره نه به پای هر گداییست
در دست و زبان ما ثناییست
نی من کیام و ثنا کدام است
لا اُحصی انبیا تمام است
*
آنرا که تو افگنی بهر زیست
بر داشتنش به بازوی کیست
میخانهٔ دل طرب سرائیست
خوش بارگهی و خوب جائیست
گویند سرخوشیست در وی
هر دم او را ز نو نوائیست
آراسته اند خلوت دل
[...]
این بیهدهگوی بیخرد کیست
مقصود از این حکایتش چیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.