گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

میخانهٔ دل طرب سرائیست

خوش بارگهی و خوب جائیست

گویند سرخوشیست در وی

هر دم او را ز نو نوائیست

آراسته اند خلوت دل

گویا که سرای پادشاهیست

می در قدح است و عشق در دل

آبی است لطیف خوش هوائیست

دل جام جهان نمای عشق است

یا رب که چه شخص خودنمائیست

هر چیز که دیده دید دل خواست

مشکل حالی عجب بلائیست

جانم به فدای نعمت الله

کز صحبت او مرا صفائیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

این ره نه به پای هر گدایی‌ست

در دست و زبان ما ثنایی‌ست

نی من کی‌ام و ثنا کدام است

لا اُحصی انبیا تمام است

*

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه