گنجور

 
صفایی جندقی

دلا معاونت اشک پرده در نکنی

ز راز خود همه آفاق را خبر نکنی

به عمد پرده ز کارم برافکنی تا کی

بس است سعی به رسواییم دگر نکنی

به خاک این درم الفت گرفته سر همه عمر

مرا ز مسکن مألوف دربدر نکنی

به سیل اشک دهی از درش به باد مرا

ازین مخاطره آخر چرا حذر نکنی

به چشم مهر چو کس ننگرد به گریه ی من

عبث تو دامنم از دیده گو شمر نکنی

اسیر غم همه کس اول از نگاهی شد

نگاه کن که سر اندر سر نظر نکنی

بس آنچه آب رخم ریختی ز گریه مرا

به چشم مردم از این مایه خوارتر نکنی

ز آب چشم منش آستان مکن همه گل

چه می کنی اگر این خاک را به سر نکنی

به اشک و آه صفایی مراست عادت و بس

نظر به چشم و لبم دار باور ار نکنی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی

وگر شراب نداری چرا خبر نکنی

وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی

ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی

از آن کسی که تو مستی چرا جدا باشی

[...]

جهان ملک خاتون

تو خود به حال پریشان ما نظر نکنی

به کنج کلبه احزان ما گذر نکنی

بیا که از غم هجرت به جان رسید دلم

به شرط آنکه ز پیشم دگر سفر نکنی

به لطف بنده نواز تو چشم آن دارم

[...]

هلالی جغتایی

چه شد که جانب اهل وفا گذر نکنی؟

چه شد که ناگه اگر بگذری نظر نکنی؟

رسید جان بلبم، چون زیم اگر نرسی؟

هلاک یک نظرم، چون کنم اگر نکنی؟

چو ماه عید بسالی اگر شوی طالع

[...]

صائب تبریزی

چرا به سلسله زلف او نظر نکنی؟

چرا به عالم بی منتها سفر نکنی؟

شب دراز کمند غزال مقصودست

چرا به آه شب خود درازتر نکنی؟

اگر تو آدمیی وز نژاد دیو نه ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
صامت بروجردی

که تا به کشتن من آه و ناله سرنکنی

به تیغ شمر و به حلقوم من نظر نکنی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه