با آن همه لطف و مهربانی
داری سر خشم و سر گرانی
پیداست از آن دو چشم جادو
اقسام رموز دل ستانی
بالای تو در زمین برانگیخت
صد چرخ بلای ناگهانی
بشتاب به سیر باغ کآنجاست
گسترده بساط کامرانی
برخیز که سرو قامتان را
جاوید به جای خود نشانی
بخرام که بر سر است ما را
در پای تو شوق جان فشانی
کاندر قدمت هلاک صد بار
بهتر ز حیات جاودانی
برخاک تو خون خویش خوردن
ما را به از آب زندگانی
گفتی که به فرقتم بنه دل
تا باز مرا به خود رسانی
دل کو که نهم به صبر کاو را
بردی ز کفم چنانکه دانی
زنهار تو رسم صابری را
آموز به ما اگر توانی
در پیریم او غلام خود خواند
صد حیف صفایی از جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذبه محبوب خود اشاره میکند و او را با محبت و مهربانی توصیف میکند، در حالی که در دل خود خشم و غم دارد. او از چشمان جادوگرانه محبوبش که قدرت دلربایی دارد سخن میگوید و به تأثیرات آن بر زندگیاش اشاره میکند. شاعر از محبوب میخواهد تا به باغی که نماد خوشبختی و کامیابی است برود و او را در کنار دیگران ببیند. او بر اهمیت فدای جان خود برای محبوب تأکید میکند و میگوید که در عشق او حتی جان دادن را بر زندگی جاودانه ترجیح میدهد. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد صبر را به او بیاموزد در حالی که خود دچار یأس و ناامیدی شده و به پیری و دورانی که در آن از جوانی خود فاصله گرفته، غمگین است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو اینقدر مهربان و دلنواز هستی، اما گاهی اوقات حالتی خشمگین و دلگیر داری.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای او، رازهای دلربایی را به خوبی نشان میدهند.
هوش مصنوعی: خدای تو بر زندگیات تأثیر زیادی دارد و به ناگاه مشکلات بسیاری به وجود میآید.
هوش مصنوعی: به سرعت به باغ برو که آنجا امکانات خوشبختی برای تو فراهم شده است.
هوش مصنوعی: برخیز و به یاد بیاور که نشانهای از زیبایی و جوانی همواره باقی است.
هوش مصنوعی: بیا و با زیباییات ما را در پای خود به جان فشانی وادار کن.
هوش مصنوعی: در برابر وجود تو، حتی اگر صد بار نابود شوم، باز هم ارزشش بیشتر از زندگی ابدی است.
هوش مصنوعی: بخاری که ما در اینجا میریزیم و زحماتی که میکشیم، از زندگی و آسایش برای ما ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که دل را به خاطر خودم نگه دار تا دوباره مرا به سوی خودت برسانی.
هوش مصنوعی: دل کجاست که من بتوانم آن را آرام کنم؛ کسی که تو آن را از دست من ربودی، درست مانند چیزی که خودت میدانی.
هوش مصنوعی: مواظب باش! اگر میتوانی، صبر و بردباری را به ما یاد بده.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، او (محبوب یا معشوق) مرا به خود خدمتگار و غلام خود نامید، و این بسیار دردناک است که زیبایی و طراوت جوانی را از دست دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.