گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

با آن همه لطف و مهربانی

داری سر خشم و سر گرانی

پیداست از آن دو چشم جادو

اقسام رموز دل ستانی

بالای تو در زمین برانگیخت

صد چرخ بلای ناگهانی

بشتاب به سیر باغ کآنجاست

گسترده بساط کامرانی

برخیز که سرو قامتان را

جاوید به جای خود نشانی

بخرام که بر سر است ما را

در پای تو شوق جان فشانی

کاندر قدمت هلاک صد بار

بهتر ز حیات جاودانی

برخاک تو خون خویش خوردن

ما را به از آب زندگانی

گفتی که به فرقتم بنه دل

تا باز مرا به خود رسانی

دل کو که نهم به صبر کاو را

بردی ز کفم چنانکه دانی

زنهار تو رسم صابری را

آموز به ما اگر توانی

در پیریم او غلام خود خواند

صد حیف صفایی از جوانی

 
 
 
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه