برخاست از قیام تو ز آنسان قیامتی
کآن را بود قیام قیامت علامتی
بی بند برده ای دل و بی تیغ کرده خون
بی دعوی امامت از اهل کرامتی
در پای رفت جان و سر از دست دل مرا
برچشم بیگناه نباشد غرامتی
ازتاب آفتاب حوادث مرا چه غم
تا بر سر است سایه ی شمشاد قامتی
گفتند نرخ بوسه به جان بسته است یار
زین وعده باز ترسمش آید ندامتی
جز صبر ما به جور چنیت جوی نکرد
بر ما رواست گر به تو باید ملامتی
جان خواست تا به پای تو بازد که دیر ماند
دل را نبود ورنه درین ره لآمتی
خاک درت نگشتم و دردا که دور چرخ
ما را نداد بر سر کویت اقامتی
بستی ره ی رقیب صفایی ز کوی تو
بودی گرش به نزد تو چون وی مقامتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق شاعر نسبت به محبوبش و دردهایی است که در این مسیر متحمل شده است. شاعر از قیام عاشقانهای سخن میگوید که او را به جنب و جوش درآورده، جایی که دل به عشق میسپارد و از بیرحمیهای زمانه نمیهراسد. او به وضعیت خود و فراق از محبوبش میپردازد و از بیعدالتیهایی که در عشق تجربه کرده، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به تمایل شدیدش برای نزدیکی به معشوقهاش اشاره کرده و ابراز ناامیدی از عدم امکان دسترسی به او و فقدان آرامش در زندگیاش میکند. شعر به نوعی کنایه از سختیها و تلخیهای عشق دارد که شاعر آن را با زیباییهای عشق در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: از قیام تو حرکتی به وجود آمد که نشانهی قیامت است.
هوش مصنوعی: دل را رها کردهای و به شدت دچار درد و رنج شدهای، بیآنکه ادعایی در مورد رهبری یا بزرگی داشته باشی از کسانی که مقام و مستمندانی هستند.
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات زندگیام، جانم در حال رفتن است و نسبت به دل آزردهام که بیگناه است، هیچ بهایی ندارد.
هوش مصنوعی: نگرانی من از سختیهای زندگی چقدر میتواند باشد وقتی که سایهی درخت شمشاد بر سرم است؟
هوش مصنوعی: گفتند که قیمت بوسه به جان محبوب وابسته است، از این وعده میترسم که نکند او پشیمان شود.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که ما در برابر سختیها داریم صبر است و اگر بر ما سختی میگذرد، این عادلانه است، زیرا اگر قرار باشد کسی را ملامت کنیم، باید تو باشی.
هوش مصنوعی: جان خواسته تا خود را به پای تو بیفکند، اما دل مدتی طولانی درنگ کرده و اگر اینطور نبود، در این راه نشانهای از دل وجود داشت.
هوش مصنوعی: من به خاک پای تو افتادهام و ای افسوس که سرنوشت، فرصتی به من نداد تا در کنار تو زندگی کنم.
هوش مصنوعی: اگر برای رقیب مانع و راهی میداشتی، او نیز به خاطر مقام و جایگاهت به نزد تو میآمد و در کوی تو آرامش مییافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نز خلق هیچ کار مرا استقامتی
نز هیچ دوست، شرط وفا را اقامتی
از چرخ بی ثبات و زخورشید بی نوال
دارم چو ذره شخصی و چون چرخ قامتی
نه اشک میغ را چو بنانم عذوبتی است
[...]
چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی
از هر طرف ز خلق برآید قیامتی
عالم چنان ملاحت حسنت فروگرفت
کز هیچ کس امید ندارم سلامتی
در دور چشم مست تو هشیار کس نماند
[...]
تا در جهان پدید بود سرو قامتی
ما را ز عاشقی نبود استقامتی
مستیم تا به روزِ قیامت ز جام عشق
بل گر بود ز بعد ِ قیامت قیامتی
هم دوستان دهند به شفقت نصیحتم
[...]
آمد بهار و سرو بر آراست قامتی
گل بر کشید بهر طرب را علامتی
گردیده باد بر سر آن سرو جان من
گردان چو باد گرد بر آن سرو قامتی
قد قامت الصلوة مؤذن زند به صبح
[...]
هر جا که هست چون تو گلی سرو قامتی
از بلبلان خسته برآید قیامتی
گر جان و دل بروی تو ایثار کردمی
باشد که نی کند دل و جانم غرامتی
ناصح ندیده چهره لیلی چرا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.