گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آمد بهار و سرو بر آراست قامتی

گل بر کشید بحر طرب را علامتی

گردیده باد بر سر آن سرو جان من

گردان چو باد گرد بر آن سرو قامتی

قد قامت الصلوة مؤذن زند به صبح

من نیم شب شوم به قد یار اقامتی

او در خرام و انبهی جان به گرد او

حشری ست گوییا که روان با قیامتی

تاراج غمزه هاش در آمد به شهر و کو

در خانه ای نماند متاع سلامتی

هم خون عاشقان گنهش را شفیع باد

چون نیستش ز کردن خونها ندامتی

ای پندگوی، در گذر از پند بیدلان

دانی که مست را نبود استقامتی

گفتار خویش بیهده ضایع چه می کنی؟

در حق گمرهی که نیرزد سلامتی

داغم نهاد بر دل و در جانیم هنوز

به زین مخواه سوختگان را غرامتی

صد فتنه ز آب دیده نوشتم بر آستان

خسرو برو نخواند ز بیم شئامتی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

نز خلق هیچ کار مرا استقامتی

نز هیچ دوست، شرط وفا را اقامتی

از چرخ بی ثبات و زخورشید بی نوال

دارم چو ذره شخصی و چون چرخ قامتی

نه اشک میغ را چو بنانم عذوبتی است

[...]

همام تبریزی

چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی

از هر طرف ز خلق برآید قیامتی

عالم چنان ملاحت حسنت فروگرفت

کز هیچ کس امید ندارم سلامتی

در دور چشم مست تو هشیار کس نماند

[...]

حکیم نزاری

تا در جهان پدید بود سرو قامتی

ما را ز عاشقی نبود استقامتی

مستیم تا به روزِ قیامت ز جام عشق

بل گر بود ز بعد ِ قیامت قیامتی

هم دوستان دهند به شفقت نصیحتم

[...]

حسین خوارزمی

هر جا که هست چون تو گلی سرو قامتی

از بلبلان خسته برآید قیامتی

گر جان و دل بروی تو ایثار کردمی

باشد که نی کند دل و جانم غرامتی

ناصح ندیده چهره لیلی چرا کند

[...]

صفایی جندقی

برخاست از قیام تو ز آنسان قیامتی

کآن را بود قیام قیامت علامتی

بی بند برده ای دل و بی تیغ کرده خون

بی دعوی امامت از اهل کرامتی

در پای رفت جان و سر از دست دل مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صفایی جندقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه