نیست در صومعه جز معنی حیوانی چند
بگسل ای دوست دل از صورت بی جانی چند
راست خواهی مثل پیر مغان با فقها
همچنان است که یک آدم و شیطانی چند
با تولای تو ای پیر مغان آمده ایم
کارد از کیش کهن تازه مسلمانی چند
از پریشانی ما حالت ما را دریاب
خود چه پرسی خبر عشق ز حیرانی چند
از تماشای حرم تا ابد آیی محروم
همچو من تا نکنی قطع بیابانی چند
نشکفد غنچه مقصد تو از روضه ی قدس
در جگر تا نخلی نخل خار مغیلانی چند
ترسم از خاک درت آب برد گرد مرا
ورنه انگیختمی از مژه عمانی چند
از تو آباد شد اجزای وجودم ای عشق
جز تو کس دید کجا گنجی و ویرانی چند
حرفی از دفتر حسن تو صفایی ننگاشت
گرچه پرداخت در اوصاف تو دیوانی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم امروز حدیث تو و مهمانی چند
پاره از دیده و دلها همه بریانی چند
هر زمان کاتش سودای تو افزود عشق
جای خاشاک بر آتش فگند جانی چند
دی سوی سوختگان دید و گفتی که که اند
[...]
می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند
چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند
کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف
که نخوردند غم حال پریشانی چند
رفته پیکان تو در سینه و خون آمده گیر
[...]
ای لبت کام دل بیسروسامانی چند
کاکلت حلقهٔ سودای پریشانی چند
کوکب سعدی و منظور سبک روحانی
قدر وصل تو چه دانند گران جانی چند
لذّت شربت دیدار نکو می داند
[...]
پرده برداشته ام از غم پنهانی چند
به زیان می رود امروز گریبانی چند
زان ضعیفان که وفا داشت درین شهر اسیر
قفسی چند بجا مانده و زندانی چند
سر و سامان سخن کردن این جمعم نیست
[...]
چند بی بهره شود دیدهٔ گریانی؛ چند؟
زلف جمع آر که جمعند پریشانی چند
گلرخان محنت نایافت بیابند مگر
یک نفس چاک ببینند گریبانی چند
آن که آماده کند پردهٔ نا کرده گناه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.