نه او روزی دو، ترک بد سری کرد
نه یک شب طالعم نیک اختری کرد
نه روی دولتم دیدار بگشود
نه یکبارم سعادت رهبری کرد
نه مرگم از غم هجران رهانید
نه مردی بر مرادم یاوری کرد
نه یارم از تعدی دست برداشت
نه عدل پادشاهم داوری کرد
پس از عمری به قتلم رانده تهدید
مرا جانان عجب یادآوری کرد
جز او در کسوت اسلام کشنید
مسلمانی که چندین کافری کرد
به جورش بردباری های من بود
که او را بر جفاجویی جری کرد
بدین سان بسملم بگذشت و بگذاشت
معاذ الل که این استمگری کرد
توهم گیری جهانی با سر انگشت
اگر جم کارها ز انگشتری کرد
صفایی رازت از مردم نهان داشت
وگر نظم سخن های دری کرد
برید اول زیان خامه و آنگاه
از این غم پاره ای را دفتری کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جدایی بر رخانش زرگری کرد
ولیکن چشم او را جوهری کرد
بمکر آن گاو کز زر سامری کرد
سجود آن گاو را خلق از خری کرد
به زیور خود که وصف آن پری کرد
که زیور را جمالش زیوری کرد
چو حسن روی او جلوه گری کرد
ز فکر دین و دل ما را بری کرد
دل و جان را بغارت داد عاشق
چو با سودای عشقش همسری کرد
بدین ماست مؤمن آنکه عمری
[...]
چو رو در قبلهٔ دین پروری کرد
به دوران دعوی پیغمبری کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.