عشقم از اشک و رخ توانگر کرد
از یکی سیمم از یکی زر کرد
سیم تر از دلم به دامان ریخت
زر خشک از رخم مقرر کرد
ژاله ام از سمک فروتر بود
ناله ام از سماک برتر کرد
چون سمندر گهم درآتش سوخت
گه درآبم چو بط شناور کرد
پی فتح قلاع ملک ولا
زین دو ام ساز گنج و لشکر کرد
به دو گیتی فرو نیارد سر
هر که افسر ز خاک این در کرد
خطت از دیده خون گشود زیرا
خار این باغ کار خنجر کرد
فتنه ی قامت تو مردم را
فارغ از ماجرای محشر کرد
ترک مست ترا مگر ساقی
عوض باده خون به ساغر کرد
دیدگان از سرشک خشک ندید
هر که لب با شراب او تر کرد
نشد از دشمنان به ما ستمی
کان نکو نام نیک محضر کرد
خشم وکینی که کس به خصم نخواست
می به نتوان ز دوست باور کرد
چون صفایی نیافت محرم راز
شرح احوال دل به دفتر کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل دل را زلطف جان سر کرد
دل گل را ز دست جان درکرد
شد به خرگه، هوای بستر کرد
دامن خیمه پر ز گوهر کرد
پارسا بین که خرقه در بر کرد
جامه کعبه را جل خر کرد
همچنین بارها مکرر کرد
شیخ را حال او مکدر کرد
از گریبان ناز سر بر کرد
سر برآورد و فتنه را سر کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.