دامن از اشکِ دیده آب گرفت،
بحر ما رونق از حباب گرفت
جز غمت کز دو چشم خونینم
سیل ها ز اشک بی حساب گرفت
از دو گلبرگ داغ دیده کجا
می توان اینقدر گلاب گرفت
قدرت عشق بین که دریاها
آب زین پاره ی سحاب گرفت
خون شد از هر خمی از او دل ما
زلفت از نافه خون ناب گرفت
طرفه آمد کمر میان ترا
طرفه بنگر که مو طناب گرفت
نه عجب گر غزال وادی عشق
از دل شیر نر کباب گرفت
شست اوراق قیل و قال علوم
هرکه یک درس از این کتاب گرفت
بر صفایی گشوده شد در خلد
جایگه تا بدین جناب گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساعتی چون برفت خواب گرفت
به سوی خوابگه شتاب گرفت
گوهر نظمم از تو تاب گرفت
چشمه شعرم از تو آب گرفت
یار از چهره چون نقاب گرفت
پرده بر روی آفتاب گرفت
جلوه اش جان به مرد و زن بخشید
عشوه اش دل ز شیخ و شاب گرفت
سرو تن جان و دل نه من همه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.