روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟
چون شمع کشته است زبان در دهان ما
در چشم ما ز گریه شادی نشان مجوی
این چشمه متاع ندارد دکان ما
ما این چنین که بر سر شاخ بهانه ایم
بر هم زند نسیم گلی آشیان ما
نی کوچه می دهد نفس ما چو بگذرد
غافل مشو ز ناله آتش زبان ما
روشن شود فتیله مغز هما، اگر
غافل کند نمکچشی از استخوان ما
گردش ز بس که فاخته پر در پر همند
خاکستری است جامه سرو روان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.