از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
از سالکان ره ندهد کس نشان ما
نادیده کرد هر نفس از لطف عیب پوش
چندین جفا که دید ز ما دلستان ما
نی همدمی خوشست، که تا روز رستخیز
با دوستان حدیث کند داستان ما
در آتش تو منتظر آب رحمتیم
ساقی، بیار جام می ارغوان ما
بیحکمتی غریب وحدیثی عجیب نیست
شادی یک زمان و غم جاودان ما
همت نگر، که از عالم فراغتند
دردی کشان کوچه دیر مغان ما
بسیار فکر کرد و ندانست شمه ای
در لطف آن دهان خرد خرده دان ما
گفتم که: قاسمی چه کسست؟ ای مراد جان
گفتا که: رند زنده دل کس مدان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دردهای نهانی است که در دل نهفتهاند و نالههای انسان به آسمان میرسد، اما هیچکس از آن خبر ندارد. شاعر احساس گمشدگی و ناامیدی میکند و میگوید که هیچ نشانی از راه درست پیدا نمیکند. او از زحماتی که تحمل کرده، یاد میکند و به دوستیهای پایدار اشاره دارد. در این حال، او در انتظار آرامشی است که نمییابد و به یاد میآورد که زندگی در کنار خوشیها، غمهایی هم دارد. در نهایت، شاعر به تنهایی و سردی روابط اشاره میکند و با اشاره به یک دوستی خاص، به اهمیت رفاقت و همدلی در زندگی پرداخته است.
هوش مصنوعی: ماجرای درد پنهان ما به حدی رسیده که ترسم از این است که فریاد ما، اسرار درونمان را آشکار کند.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدیم که ناله و فریاد ما به آسمان هم رسید، اما هنوز هیچجا نتوانستیم به آرامش برسیم و درد و رنج ما ادامه دارد.
هوش مصنوعی: ما در جستجوی حقیقتی که همیشه زنده است، گم شدهایم، و هیچکس در این راه راهنمایی نمیکند تا ما را پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشم، از روی لطف و محبتی که دارد، عیبهایم را نادیده میگیرد. با این حال، با وجود این همه خوبی، دلش بارها از من رنجیده شده است.
هوش مصنوعی: دوستی خوب است که تا روز حساب و قیامت، با یارانش از قصههای ما صحبت کند.
هوش مصنوعی: ما در آتش عشق تو منتظر لطف و رحمت هستیم، ای ساقی، لطفاً جام می ارغوانی ما را بیاور.
هوش مصنوعی: شادی یک دورهای گذراست و غم همیشه باقی میماند. این واقعیت نه عجیبی است و نه با حکمت غیرمعمولی همراه است.
هوش مصنوعی: به زحمت و کوشش خود نگاه کن، زیرا کسانی که در کوچههای دیر مغان درد را تجربه میکنند، از دغدغههای دنیا رها شدهاند.
هوش مصنوعی: فردی خیلی فکر کرد اما نتوانست کوچکترین نشانهای از زیبایی و جذابیت آن دهان معصوم و دلنشین را درک کند که ما به آن اشاره میکنیم.
هوش مصنوعی: گفتم قاسمی چه کسی است؟ اویی که زندگی و شادابیاش را از دست نداده است، پاسخ داد: کسی را به این بزرگی و جانفزایی نشناس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما
ویران شد از سپاه غمش خان و مان ما
از دست جور عشق خرابست ملک جان
برآسمان شد از ستمش الامان ما
ز آهم نگرکه خلق بفریاد آمدند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.