پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را
بنگر شکستهرنگی بیمار خویش را
بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل
کم کرد دیده گریه بسیار خویش را
بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست
دانستهام غرور ستمکار خویش را
جز شغل دوستی نبود کار دیگرم
شکر خدا که یافتهام کار خویش را
قدسی هوای باغ و لب جو چه میکنی
دریاب فیض سایه دیوار خویش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد هجر و جدایی سخن میگوید و به خود هشدار میدهد که از این وضعیت دوری کند. او به زیبایی و زشتی احساساتش مینگرد و میگوید که برای به دست آوردن لحظه وصل، باید در زمان جدایی، کمتر بگرید. دوست که باید یاری رسان باشد، به او ستم میکند و شاعر به این حقیقت آگاه است. او به شغل دوستیاش افتخار میکند و خداوند را شکر میگوید که در این راه موفق شده است. در پایان از زیباییهای طبیعت میپرسد که به چه کار میآید، و به اهمیت سایه دیوار خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از دوری و ترک کردن خود بپرهیز و به وضعیت افسرده و ضعیف خود توجه کن.
هوش مصنوعی: به خاطر دوریام از تو در شبهای غمانگیز، روزهایی که با هم بودیم را با کمتر کردن اشکهایم سپری کردم.
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که از سوی دوست به من میرسد، همچون ستمی است که زندگی بر من روا میدارد و این را به خوبی میدانم که من نیز به غرور و خودخواهیام دچار هستم.
هوش مصنوعی: تنها کاری که برای من باقی مانده، دوستی است و شکر خدا که من سرانجام کار خود را یافتهام.
هوش مصنوعی: فضای باغ و کنار جوی خیلی زیبا و معنوی است. چرا از نعمت سایه دیوار خود بهرهبرداری نمیکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آورده ام شفیع دل زار خویش را
پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
ای دوستی که هست خراش دلم ز تو
مرهم نمی دهی دل افگار خویش را
مردم که نازکی و گرانبار می شوی
[...]
کردم ز شکوه منع دل زار خویش را
انداختم به روز جزا کار خویش را
وقت نظاره بت پرهیزکار خوش
شویم به گریه دیده خون بار خویش را
جرم منست پیش تو گر قدر من کم است
[...]
دانسته ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می شکنم کار خویش را
هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را
در زیر بار منت پرتو نمی رویم
[...]
شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را
بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را
در بیعگاه عشق به نرخ هزار جان
ما می خریم ناز خریدار خویش را
مرهم چه احتیاج؟ که عاشق ز سوز عشق
[...]
تغییری ای صنم بده اطوار خویش را
مپسند بر من این همه آزار خویش را
هرگز نیامدی و تسلی دهم چو طفل
هردم ز مقدمت دل بیمار خویش را
پرمایه را نظر بفرومایه عیب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.