گنجور

 
غنی کشمیری

دمی که یار گذارد قدم بخانهٔ ما

سزد که کعبه شود سنگ آستانهٔ ما

سزد که دعوی همسایگی به مور کنیم

که صحن خانهٔ خلق است بام خانهٔ ما

درین بهار که با سبزه دام همرنگ است

چو تخم مرغ نگردید سبز دانهٔ ما

دل از خیال گره های زلف یار پر است

گهر ز مهرهٔ مار است در خزانهٔ ما

ز شومی قدم ما شود غنی ویران

بود ز آهن اگر چون کلید خانهٔ ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما

خمار صبح ندارد می شبانه ما

ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن

که گشت چاک گریبان شرابخانه ما

فسانه دگران خواب در بغل دارد

[...]

طغرای مشهدی

کمان طالع ما تیر برنمی تابد

مگر ز غیب خورد تیر بر نشانه ما

درین قفس، من و طغرا و بلبلیم اسیر

که مانده در عدم آباد، آب و دانه ما

قابل سبز شدن نیست، میفشان برخاک

[...]

اسیر شهرستانی

ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما

که پی نبرده صبا هم به آشیانه ما

نهاده بر لب ما عشق مهر خاموشی

که گوش کس نکند نوبر ترانه ما

بهار رفت و نچیدیم جز گل حسرت

[...]

سیدای نسفی

فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما

دکان سرمه فروش است آستانه ما

دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست

به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما

بر آسمان نبود کهکشان که می بینی

[...]

صامت بروجردی

به کربلا ز ستم سوختند خانه ما

بباد داد فلک خاک آشیانه ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه