گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ادیب صابر

بلبل گشاده کرد زبان بر ثنای گل

معشوق بلبل است رخ دلگشای گل

هر شب ز شام تا به سحر ساحری کنیم

من در ثنای بلبل و او در ثنای گل

معزول گشت ساقی و منسوخ شد سماع

این از نوای بلبل و آن از لقای گل

در زیر شکر و منتم از گوش و چشم خود

گاه از برای بلبل و گاه از برای گل

دارم درین خوای خوش و باد گل فشان

درسر نشاط باده و در دل هوای گل

وقت گل است خیز بیار ای گل ببار

زان مه که هست گونه ای از آشنای گل

داد نشاط و عشرت و انصاف عمر و عیش

بستان ز گل که دیر نماند بقای گل