باز از شکوفه گشت فضای چمن سپید
و اطراف دشت گشت ز برگ سمن سپید
درجنب لطف ژاله و سرخی لاله هست
درّ عدن سیاه و عقیق یمن سپید
باران سیاهی از تن سنبل نمی برد
هندو به شست و شوی نخواهد شدن سپید
برگ شکوفه بر سر سنبل فتاده بین
مانند هندویی که کند پیرهن سپید
چرخ عجوزه باز ز سپیداب ابر کرد
نزد عروس باغ رخ خویشتن سپید
طفل شکوفه در رخ او خنده می زند
کاین گوژپشت بین که کند رخ چو من سپید
زان دم که شاه سیم فشاند به روز بذل
برگ شکوفه کرد زمین چمن سپید
هر لحظه ابر تند سر از کوه بر زند
سقّاست ابر، دامن از آن در کمر زند
شد طرف جویبار به فصل بهار سبز
آری به نوبهار شود جویبار سبز
بستان به دلکشی ست چو رخسار شاهدان
گل در میان شکفته و گشته کنار سبز
طوطی گهر گرفت به منقار گوییا
یا لاله ژاله دارد و شد مرغزار سبز
بر برگ بید قطره فشان شد چو دید ابر
بر دست شاه خنجر گوهرنگار سبز
تیغش نگار بست عروس زمانه را
بی رنگ مورد رنگ نگیرد به کار سبز
اعظم جمال چهره دین آنکه عدل او
دیوار و در کند چو چمن در بهار سبز
آن قلعه قدراوست که ازرشح فندقش
شد مرغزار گنبد نیلی حصار سبز
تا بر چمن فتاد فروغ لقای گل
سر می نهد بنفشه غمگین به پای گل
نرگس چو خصم تست ز تیمار و درد زرد
بر خاک ره نشسته و بیمار و زرد زرد
صبحی کز آفتاب سنانها شود به رزم
چون آفتاب زرد مصاف نبرد زرد
معموره زمین شود از خون کشته سرخ
گردون لاجورد نماید ز گرد زرد
گردد ز سهم خنجر لعل تو آن زمان
خورشید و ماه بر فلک لاجورد زرد
بیجاده ای است تیغ تو کآنجا که شد پدید
از عکس او چو کاه شود رنگ مرد زرد
بر خاک بس که ریخته آب روی خصم
گر بر دمد ز خاک بود رنگ ورد زرد
پیوسته باد تیغ تو اندر قتال سرخ
هرگز مباد چهره سرخت ز درد زرد
از باد فتح پرچم شاهیت جعد باد
نوروز و عید بر تو همایون و سعدباد
صانع که رنگ چهره گل آفرید سرخ
طغرای کارنامه حسنش کشید سرخ
باغ از طراوت است چو بزم خدایگان
وآنگه در اوست لاله چو جام نبید سرخ
بر نرگس ارغوان فتد از شاخ گوییا
بر روی خصم شاه سرشکی چکید سرخ
از عدل شامل تو و از خون دشمنت
شد کوه و دشت سبز و شقایق دمید سرخ
آبی ست خنجر تو که هر لحظه خصم را
در جویبار حلق گلی پرورید سرخ
طرف چمن گزین که در اطراف جویبار
هم سبز گشت سبزه و هم گل دمید سرخ
از باد قدّ نرگس رعنا گرفت خم
در روز زرفشان تو از بس که چید سرخ
تا هیبت تو چشم سوی آفتاب کرد
هر آفتاب زرد شود آفتاب زرد
وقت است کز بنفشه شود بوستان بنفش
گردد بنفشه همچو خطّ دلستان بنفش
صفراوی است نرگس رعنا و ارغوان
شد ناردان همه تن چون ناردان بنفش
درغنچگی ست لاله نورسته آنچنانک
خسرو کند به خون اعادی سنان بنفش
چندان بریخت خنجر تو خون دشمنان
کز خاک بر دمد پس از این زعفران بنفش
میدان بنفشه رنگ ز تیغ بنفش تست
آری هم از بنفشه شود بوستان بنفش
آن رنگرز حسام تو آمد که می کند
از خون بدسگالان جهان در جهان بنفش
بهرام و تیر را حسد از کلک و تیغ تست
تا روی این سیه شود و رنگ آن بنفش
از شرم این قصیده چو دیبای هفت رنگ
آن هفت رنگ دید ز رویش برفت رنگ
گشت از هراس رمح تو روی سما کبود
سختی زخم می کند اندام را کبود
خم داد پشت طاعت و چندان بایستاد
گردون به خدمتت که شدش پشت پا کبود
چرخ از کجاو گلشن تخت تو از کجا
فرقی تمام باشد ازین سبز تا کبود
شاها من از تغابن چرخ سیاهکار
بیم است تا چو چرخ بپوشم قبا کبود
دستم بگیر ورنه چو ناخن سرم ببُر
کم شد ز غبن ناخن انگشتها کبود
عیبم مبین همه هنرم بین از آنکه هست
فیّاض نور گرچه بود توتیا کبود
چون نرگس و بنفشه ز آسیب روزگار
بادند دشمنان تو یا کور یا کبود
در آفتاب حادثه بگداخت پیکرم
ای آفتاب ملک فکن سایه بر سرم
ای کرده سیر کلک تو روی قمر سیاه
خود چیست در جهان که نکرده ست سر سیاه
از کحل دولتت همه را چشم روشن است
الا مرا که هست جهان در نظر سیاه
در گردش زمانه شب و روز می کشم
جوری ز هر سپید و جفایی ز هر سیاه
دارم ز خون دیده و اندوه روزگار
چون لاله رخ شکفته ولیکن جگر سیاه
خصم آب روی داد و از آن یافت تیره بخت
توفیر دیده است و خریده به زر سیاه
زین بِه به حال من نظری کن وگرنه من
عالم ز دود سینه کنم سر به سر سیاه
بر بخت دشمن تو کنم ختم از آن که نیست
بالاتر از سیاهی رنگی مگر سیاه
بر هر چه در ضمیر تو گنجد بیاب دست
کآمد بقای عمر تو افزون ز هرچه هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی طبیعی و تغییرات فصل بهار اشاره میکند. او از شکوفهها و سبزی چمن صحبت میکند و لذت از زیباییهای طبیعت را با تصاویر زنده توصیف میکند. تضاد رنگها و احساسات در این فصل تازه را به تصویر میکشد، جایی که زیبایی گلها و شادی زندگی نمایان است. همچنین، شاعر به جنگ و جدال و تاثیرات آن روی انسانها و زمین نیز اشاره میکند، نشان میدهد که در میان زیباییها، غم و اندوه موجود است. فردی که در این شعر به تصویر کشیده شده، احساسات متضادی دارد و در کنار زیبایی طبیعی، ناامیدی و درد را نیز تجربه میکند. نهایتاً، شاعر خواهان توجه و کمک به وضعیت خود و دیگران است و از بخت نیک و موفقیت تمنا دارد.
هوش مصنوعی: دوباره چمن زیبا و سرسبز شده و در اطراف دشت به خاطر برگهای سفید سمن، فضایی دلانگیز ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: در کنار زیبایی و لطافت شبنم و سرخی گل لاله، جواهرات با ارزشی مانند مروارید سیاه و عقیق سفید یمن نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: باران تیرهای نمیتواند سنبل را پاک کند و هندو نیز با شستوشو نخواهد توانست آن را سفید کند.
هوش مصنوعی: برگهای شکوفه روی سنبلها نشستهاند، مانند زنان هندو که لباسهای سفید میپوشند.
هوش مصنوعی: چرخ زمان دوباره از میان ابرهای سفید عبور کرد و به سوی عروس باغ که نمایانگر زیبایی و طراوت است، رفت و چهرهاش را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: کودک شکوفه در چهره او لبخند میزند، چرا که این شخص با کمر خمیده، چهرهاش مانند من سفید است.
هوش مصنوعی: از زمانی که پادشاه نقرهای در روز بخشش، برگهای شکوفه را بر زمین پراکند، چمن به رنگ سپید درآمد.
هوش مصنوعی: هر لحظه ابر به سرعت از روی کوهها بالا میرود، مانند یک خدمتکار که دامنش را به کمر میبندد تا کارش را بهتر انجام دهد.
هوش مصنوعی: با آمدن فصل بهار، جویبار به طرز زیبایی سبز و تازه میشود.
هوش مصنوعی: باغ به زیبایی مانند چهرهی معشوقانی است که در میان گلها شکفته شده و کناری سبز دارند.
هوش مصنوعی: طوطی دانهای ارزشمند را به منقارش گرفته است، گویی که لالهای پر از شبنم دارد و به همین خاطر به یک چمنزار سرسبز تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی ابر را دید، قطرهای بر روی برگ بید جاری شد، انگار که شاهی با دست خنجر سبز و درخشانش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تیغ او به زیبایی عروس زمانه را زینت میبخشد، اما رنگ سبز نمیتواند بر روی رنگهای دیگر تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: جلوهی حقیقی زیبایی دین در کسی است که عدل او مانند دیواری محکم است و با نیروی خود به شکوفا شدن مانند چمن در بهار رحمتی میبخشد.
هوش مصنوعی: این قلعه مکانی ارزشمند است که به دلیل زیبایی و جذابیت خود، نمایی شگفتانگیز دارد و به محیط اطرافش فضایی سرسبز و دلانگیز بخشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که نور و زیبایی گل بر چمن میافتد، بنفشه غمگین به پای گل مینشیند و سر به زیر میاندازد.
هوش مصنوعی: نرگس مانند دشمنی است که به خاطر غم و درد دچارش شده، بر زمین نشسته و حالتی بیمار و زرد دارد.
هوش مصنوعی: صبحی که خورشید از پس کوههای سنان به جنگ بیفتد، مانند خورشید زردی است که در نبرد میدرخشد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خون کسانی که کشته شدهاند، عزیز میشود و آسمان آبی از زردی غم و اندوه پر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر تیرگی عشق تو، خورشید و ماه در آسمان آبی رنگ به زردی میگرایند.
هوش مصنوعی: تیغ تو بیفایده است، چون وقتی که آنجا ظاهر شود، شبیه به سایهاش میشود و رنگ مرد از ترس و وحشت زرد میگردد.
هوش مصنوعی: در زمین به حدی آب بر روی دشمن ریخته شده است که اگر بادی از خاک بلند شود، رنگ زرد گلهایی که در روی زمین است را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: تیغ تو همیشه در میدان نبرد تند و تیز باشد، و هیچگاه چهرهات را از درد و اندوه زرد نبیند.
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی و خوشبختی، پرچم سلطنت تو برافراشته باد و روزهای نوروز و جشنهای تو مبارک و خوش یاد باد.
هوش مصنوعی: آفرینندهای که به زیبایی چهرهی گل رنگ سرخ بخشید، نشانی از کارهای نیکو و خالصانهاش را نیز به رنگ سرخ ترسیم کرد.
هوش مصنوعی: باغ به خاطر زیبایی و تازگیاش شبیه مهمانی خدایی است و در این باغ، لالهها مانند لیوانهایی از شراب قرمز میدرخشند.
هوش مصنوعی: اگر گل نرگس ارغوانی از شاخه بیفتد، مانند این است که بر سر دشمن پادشاه، اشکی قرمز چکیده شده است.
هوش مصنوعی: عدالت تو و انتقام از دشمن باعث شد تا کوه و دشت سبز شوند و شقایقهای سرخ در شکوفایی خود ظاهر گردند.
هوش مصنوعی: خنجر تو همچون آبی است که هر لحظه دشمن را در جویی از گل و رنگ سرخ غرق میکند.
هوش مصنوعی: به سراغ چمن برو که در کنار جویبار، هم سبزه روییده و هم گلهای سرخ شکفتهاند.
هوش مصنوعی: نسیم، به قد و قامت زیبای گل نرگس خمیده میشود، که این زیبایی در روزهای زیبا و درخشان تو، به دلیل چیدن گلهای سرخ، نمایانتر است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و جذبه تو نظر را به سوی خود جلب میکند، حتی نور آفتاب هم کمرنگ و کمرنگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که از بنفشهها عطر و زیبایی در بوستان پخش شود و بنفشهها، مانند خطوط زیبای دل، جلوه و نمایی بنفش پیدا کنند.
هوش مصنوعی: نرگس زیبا و سرخرنگ، همچون ناردانی که به رنگ بنفش درآمده، حالتی گرم و پرشور را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، لاله تازه شکفتهای به زیبایی و لطافت است که مانند خسرو (شاه) به دلخوشی باور نمیپذیرد و با چاقوی تیز دشمنان، رنگی برافراشته و پررنگ به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: خنجر تو به اندازهای خون دشمنان را ریخته که از خاک زعفران بنفش سر برآورده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و رنگ بنفشه اشاره شده است. گفته میشود که رنگ بنفشه مانند رنگ تیغهای تیز آن است. همچنین بیان میکند که با وجود این تیغها، همچنان بوستانی از بنفشهها به وجود میآید و فضای دلنشینی ایجاد میکند. این به نوعی نشاندهندهی زیبایی و لطافت در میان دشواریها و مشکلات است.
هوش مصنوعی: یک رنگرز به نام حسام به دنیا آمده است که با خون بدخواهانی که در این دنیا وجود دارند، جهانی بنفش خلق میکند.
هوش مصنوعی: در این شعر اشاره به این دارد که حسد و کینه به برخی از زیباییها و تواناییهایی که فرد دارد، باعث میشود که دیگران به او حس مجازات و آسیب برسانند. این حسادت باعث میشود که زیبایی و شادابی فرد کمرنگ شود و به رنگهای تیره و غمگین تبدیل شود.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان زیبایی و شگفتی یک شعر دیگر میپردازد. شاعر میگوید که زیبایی این قصیده به قدری زیاد است که حتی دیبای هفت رنگ (پارچهای بسیار زیبا و رنگارنگ) در برابر آن رنگ و جلال خود را از دست میدهد. به همین خاطر، وقتی نظر به این آثار زیبا میافکند، رنگها و زیباییهایش محو میشوند.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از نیزهی تو، آسمان رنگی کبود به خود گرفته و زخم تو عواقب سختی بر بدن میگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر فرمانبرداری و خدمتگزاری، آسمان آنقدر خم شد که در این راه خسته و بیقرار شد و پایش ضربهای خورد و کبود شد.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار از کجا آغاز شده و چگونگی شکوفایی باغ تو به کجا وابسته است. تفاوت و فاصلهای که میان رنگ سبز و آبی وجود دارد، نشاندهندهی اختلافات بسیاری است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من از دسیسه و فریب روزگار ناامیدم، تا زمانی که در این جهان زندگی میکنم و باید لباس زیبای آبی خود را بر تن کنم.
هوش مصنوعی: دستم را بگیر وگرنه مثل ناخن، دردسر بزرگی برایم پیش میآید و به خاطر مشکلات، حال و روز خوبی ندارم.
هوش مصنوعی: عیبهای من را نبین، همه هنرمند را ببین. زیرا که او منبع نور و فضیلت است، هرچند که در ظاهر دچار نقصی همانند رنگ آبی کثیف (توتیا) باشد.
هوش مصنوعی: به مانند نرگس و بنفشه، که از ضربات روزگار آسیب دیدهاند، دشمنان تو یا نابینا هستند یا دچار ناکامی شدید.
هوش مصنوعی: در زیر نور خورشید، وجودم تحت تاثیر حوادثی قرار گرفت و از بین رفت. ای خورشید، بر من ببخشای سایهای تا از گرمای تو در امان بمانم.
هوش مصنوعی: ای که با خط زیبایت مانند قمر درخشان شدهای، در این دنیا چه چیزی وجود دارد که سیاهچشمها نکردهاند؟
هوش مصنوعی: از نعمت و خوشیهای تو، همه خوشحال و روشن چشم هستند، جز من. من در جهانی که در نظر دارم، هیچ چیز روشنی نمیبینم.
هوش مصنوعی: در جریان روزگار، من به گونهای زندگی میکنم که از هر چیز روشن و از هر رنج و ناخرسندی که ناشی از تاریکی و مشکلات باشد، تجربة خاص خود را کسب میکنم.
هوش مصنوعی: من از اشکها و دردهای زندگی به شدت رنج میبرم، مانند لالهای که در اوج شکوفاییاش است، اما دلتنگ و غمگین هستم.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که با دشمنی روبرو شده و از این مواجهه نتیجهای نامساعد گرفته است. به خاطر بخت بدش، او به شرایطی ناگوار دچار شده و برای او تفاوتی ندارد که با چه چیزی روبرو شده است؛ حتی اگر آن چیز به ظاهر با ارزش باشد، در نهایت به او آسیب رسانده است.
هوش مصنوعی: بهتر است به حال من نگاهی بیندازی، وگرنه من از درد سینهام به شدت سیاهپوش میشوم.
هوش مصنوعی: من بر بخت دشمن تو پایان میدهم، زیرا جز سیاهی رنگ دیگری بالاتر از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن و دل تو پرورش یابد را بشناس، زیرا این آگاهی و شناخت میتواند به طولانیتر شدن عمر تو کمک کند و ارزشمندتر از هر چیزی دیگر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.