بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
کانجا که تو بنشینی بر سرو قیام است
دام دل صاحب نظرانت خم گیسوست
وان خال بناگوش مگر دانهٔ دام است
با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت
گر باده خورم خمر بهشتی نه حرام است
با محتسب شهر بگویید که زنهار
در مجلس ما سنگ مینداز که جام است
غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت
تا خلق ندانند که معشوقه چه نام است
دردا که بپختیم در این سوز نهانی
وان را خبر از آتش ما نیست که خام است
سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان
چون در نظر دوست نشینی همه کام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و سرخوشی شاعر پرداخته است. شاعر با اشاره به خود و حالتی که در آن به سر میبرد، میگوید که در جمعی که پر از خوشی و راز و نیاز است، حضور دارد. او به معشوق خویش اشاره میکند و زیبایی و جذابیت او را تحسین میکند. همچنین، هشدار میدهد که بگذارید عشق و لذت در میان آنها جاری باشد و از قضاوتهای بیرونی پرهیز کنند. شاعر به عمق احساسات خود و رازهایی که در دل دارد اشاره میکند و در نهایت، به همه مخاطبان یادآوری میکند که در دام عشق، تمام دنیا زیبا و خوشایند است.
هوش مصنوعی: من که در حال نوشیدن شراب هستم، دیگر نباید به لباس عابدانه و پارسایی بپردازم. ای کسانی که در مجالس برپا هستید، راه رسیدن به میخانه کجاست؟
هر کسی در دنیا به گونه ای به شادمانی سرگرم است، ولی ای زیبا روی پری چهره، اندوه عشق تو برای ما کافی است. [ پری چهره: زیبا رو / تمام: بس / تضاد: خرمی، غم / استعارهٔ مصرحه: ماه ( معشوق زیبا روی ) / تشبیه: پری چهره / ایهام تناسب: بین "تمام" که در معنای غیر منظورش ، یعنی "بدر" با "ماه" تناسب دارد. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
برخیز تا برویم و در سایهٔ سروی بنشینیم. آری، هر جا که تو بنشینی، سرو با همهٔ راست قامتی باید کمر به خدمت تو بندد و در پیش تو به پای ایستد. [ قیام: به خدمت ایستادن / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه معشوق به سرو و برتری او به سرو / تضاد: برخیز و قیام با بنشین.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
خم گیسوانت چونان دامی دل اهل نظر را صید می کند و خال کنار بنا گوشت چونان دانه ای برای فریب دل در زیر این دام نهاده شده است . [ صاحب نظران: روشن دلان و آگاهان / خم: پیچ و تاب / بنا گوش: نرمه و پس گوش / مگر: قید تاکید است، همانا، یقینا / تشبیه: خم گیسو به دام، خال به دانهٔ دام ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر محبوبی چون تو در چنین جای مناسبی و در این لحظهٔ خوش شراب نوشم، آن می حرام نه، بلکه مثل شراب بهشتی حلال است. [ خمر بهشتی: شراب طهور بهشتی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
به مامور احتساب بگویید که مبادا سنگ در مجلس ما بیندازی، زیرا در این مجلس جام های شکننده وجود دارد. جام شکنی مکن و محفل ما را بر هم مزن! [ محتسب: اسم فاعل احتساب، نهی کننده از امور ممنوع در شرع، مأموری که کار او نظارت در اجرای احکام دین بود. / زنهار: شبه جمله است، بدان و آگاه باش / کنایه: سنگ انداختن= آزار رساندن و مزاحم شدن / تضاد: سنگ و جام ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
غیرت و رشک به من اجازه نمی دهد تا کُشندهٔ خویش را معرفی کنم، زیرا در آن صورت، مردم نام معشوق مرا خواهند دانست. [ غیرت: رشک و حسد / جناس تام: که ( حرف ربط ) که ( ضمیر پرسشی ) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دریغا که در این آتش پنهان سوختیم! اما کسی که خام است و آتشی در درون ندارد، از سوز دل ما آگاه نیست. [ سوز نهانی: سوز و گداز دل / تضاد: پختن، خام / تناسب: پختن، سوز، آتش / کنایه: پختن، با تجربه شدن / آتش: غم و اندوه عشق /خام: بی تجربه و ناآزموده ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی! اندوه به خود راه مده! زیرا اگر دوست تو را بپذیرد، حتی در دهان نهنگ هم به آرزوی خویش خواهی رسید.[ اندیشه بردن: ترسیدن، بیمناک شدن / کام (اول): دهان، (دوم): مراد و آرزو / نظر: نگاه، مقابل / جناس تام ( دهان )، کام ( آرزو ) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.