فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است
خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است
درد دل من ز حد گذشتهست
جانم ز فراق بیقرار است
کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدار است
از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکار است
سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از اندوه و فراق یاری میگوید که به شدت بر او تاثیر گذاشته است. او از درد جدایی و غم ناشی از این فراق مینالد و میگوید که رویکردش به زندگی تحت تاثیر این احساسات است. با اشاره به ناپایداری جهان، از بیخبر بودن دیگران از غم خود گلایه میکند و در نهایت از سعدی میپرسد که چه باید کرد، وقتی شادی و غم در زندگی پایدار نیستند.
فریادی که از من برمی آید، به دلیل جدایی از یار است و افغان و نالهٔ من از دست غم معشوق زیباروی است. [ نگار = معشوق، یار زیباروی، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد، به او نگار گفته اند . ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در جدایی از روی چون ماه آن زیبارو، چهرهٔ من با خون دیدگان منقّش گشته است. [ نگارین = زیبا و آراسته / به خون نگار بودن = به خون منقّش و رنگین بودن، به خون آراسته بودن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در جدایی از تو خون جگرم از چشمان بیرون زده و در کنارم جاری گشته است. [ فُرقت = دوری و هجران ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: درد و اندوه من به اندازهای زیاد شده که دیگر نتوانم تحمل کنم. دل و جانم به خاطر جدایی بسیار بیقرار و ناآرام است.
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و غم من خبر ندارد، آه که این دنیا همیشه و ابدی نیست.
از دست این روزگار زودگذر و ستم پیشه عذاب می کشم و بدین سبب جان و دلم آزرده و رنجور است. [ فگار = مخفف افگار به معنی پریشان و آزرده، خسته و مجروح ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی، از آنجا که غم و شادی زودگذر و ناپایدار است، برای چه از دوست شِکوه می کنی؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است
کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است
آبادان بدان سمند میمون
[...]
در خاطرم اینکه وقت کار است
کهاقبالْ رفیق و بخت یار است
چشمم ز غمت عقیق بار است
رازم ز پی تو آشکار است
از عشق تو بی قرار گشتم
عشق تو هنوز برقرار است
بیچاره دل من ای نگارین
[...]
جانا، نظری، که دل فگار است
بخشای، که خسته نیک زار است
بشتاب، که جان به لب رسید است
دریاب کنون، که وقت کار است
رحم آر، که بیتو زندگانی
[...]
زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
گفتی که وفا نیاید از من
سوگند مخور که استوار است
خون شد دل من، بگوی، ای باد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.