گنجور

 
سعدی

فریاد من از فراق یار است

وافغان من از غم نگار است

بی روی چو ماه آن نگارین

رخسارهٔ من به خون نگار است

خون جگرم ز فرقت تو

از دیده روانه در کنار است

درد دل من ز حد گذشته‌ست

جانم ز فراق بی‌قرار است

کس را ز غم من آگهی نیست

آوخ که جهان نه پایدار است

از دست زمانه در عذابم

زان جان و دلم همی فکار است

سعدی چه کنی شکایت از دوست

چون شادی و غم نه برقرار است

 
 
 
گلها برای اندروید
غزل ۶۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
فلکی شروانی

این دل چه دلست و این چه یار است

کار من از این دو سخت زار است

کار من مستمند صعب است

کاندر بر من نه دل نه یار است

آبادان بدان سمند میمون

[...]

نظامی

در خاطرم اینکه وقت کار است

که‌اقبالْ رفیق و بخت یار است

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
سید حسن غزنوی

چشمم ز غمت عقیق بار است

رازم ز پی تو آشکار است

از عشق تو بی قرار گشتم

عشق تو هنوز برقرار است

بیچاره دل من ای نگارین

[...]

عراقی

جانا، نظری، که دل فگار است

بخشای، که خسته نیک زار است

بشتاب، که جان به لب رسید است

دریاب کنون، که وقت کار است

رحم آر، که بی‌تو زندگانی

[...]

امیرخسرو دهلوی

زلف تو هنوز تابدار است

چشمت به کرشمه در خمار است

گفتی که وفا نیاید از من

سوگند مخور که استوار است

خون شد دل من، بگوی، ای باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه