گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

ندانم از من خسته‌جگر چه می‌خواهی

دلم به غمزه ربودی، دگر چه می‌خواهی؟

اگر تو بر دلِ آشفتگان ببخشایی

ز روزگارِ من آشفته‌تر چه می‌خواهی؟

به هرزه عمرِ من اندر سرِ هوای تو شد

جفا ز حد بگذشت ای پسر! چه می‌خواهی؟

ز دیده و سرِ من آن چه اختیارِ تو است

به دیده هر چه تو گویی، به سر چه می‌خواهی؟

شنیده‌ام که تو را التماسِ شعرِ رهی‌ست

تو کان شهد و نباتی، شکر چه می‌خواهی؟

به عمری از رخِ خوبِ تو برده‌ام نظری

کنون غرامتِ آن یک نظر چه می‌خواهی؟

دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را

وی آن کند که تو گویی، دگر چه می‌خواهی؟