گنجور

 
سعدی

سخت زیبا می‌روی یک بارگی

در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود

تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت

زیر بارش برنخیزد بارگی

چشم‌های نیم خوابت سال و ماه

همچو من مستند بی میخوارگی

خستگانت را شکیبایی نماند

یا دوا کن یا بکش یک بارگی

دوست تا خواهی به جای ما نکوست

در حسودان اوفتاد آوارگی

سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست

چاره عاشق به جز بیچارگی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۵۹۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۹۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

گر بخواهی کشتنم یکبارگی

رحمتی آخر برین بیچارگی

عشق می بایست ما را، بس نبود

محنت تنهایی و آوارگی ؟

در فراقت جز غمم غموخواره نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

تا فراقت تاخت بر من بارگی

ساختم با محنت و آوارگی

دل ز ما بردی، زهی جان پروری

خون ما خوردی، خهی غمخوارگی

چار و ناچارت چو ما فرمان بریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه