گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تا فراقت تاخت بر من بارگی

ساختم با محنت و آوارگی

دل ز ما بردی، زهی جان پروری

خون ما خوردی، خهی غمخوارگی

چار و ناچارت چو ما فرمان بریم

چاره ما ساز در بیچارگی

چون عنان صبر بردی از کفم

یک زمان در کش عنان بارگی

وارهان یکدم از این بیداد و غم

زانکه شد بیداد غم یکبارگی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

گر بخواهی کشتنم یکبارگی

رحمتی آخر برین بیچارگی

عشق می بایست ما را، بس نبود

محنت تنهایی و آوارگی ؟

در فراقت جز غمم غموخواره نیست

[...]

سعدی

سخت زیبا می‌روی یک بارگی

در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود

تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه