ای کآب زندگانی من در دهان توست
تیر هلاک ظاهر من در کمان توست
گر برقعی فرو نگذاری بدین جمال
در شهر هر که کشته شود در ضمان توست
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست
گر یک نظر به گوشهٔ چشم ارادتی
با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست
هر روز خلق را سر یاریّ و صاحبیست
ما را همین سر است که بر آستان توست
بسیار دیدهایم درختان میوهدار
زین به ندیدهایم که در بوستان توست
گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم
منعی که میرود گُنه از باغبان توست
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت
نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من، مهربان توست
سعدی به قدر خویش تمنای وصل کن
سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان توست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر سعدی، شاعر عشق و علاقه عمیق خود به معشوق را بیان میکند و از او به عنوان آب حیات زندگیاش یاد میکند. او میفرماید که زیبایی معشوق را نمیتوان به آفتاب تشبیه کرد، زیرا مقام او بالاتر از این توصیفهاست. شاعر بیان میکند که همه چیز در زندگیاش وابسته به محبت و نظر معشوق است و حتی در برابر دشمنیها، دلش هنوز برای او مهربان است. در نهایت، سعدی خود را در برابر اراده معشوق ضعیف میبیند و به او سفارش میکند که به قدر خود آرزوی وصال کند و میگوید که او شایستهی نشستن در آشیانهای است که برای زاغهاست. این متن به شدت احساساتی و عاطفی است و نشان از اهمیت و عظمت عشق در زندگی انسان دارد.
آب زندگانی: - > ٥٣/٣ / استعاره ی مصرّحه:کمان ( ابرو) / ایهام: تیر هلاک ظاهر من ١- تیر آشکار نابودی من ٢- تیر هلاک شدن ظاهری من ( اگر در راه تو هلاک شوم، این هلاک فنای ظاهری است). / معنی بیت اول : ای کسی که آب حیات من از دهان تو حاصل می شود و دهان تو چشمه ی آب حیات است، آنچه مرا آشکارا از پای درمی آورد، تیر نگاه و غمزه ای است که از کمان تو به سوی من رها می گردد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
برقع: روی بند و نقاب زنان/ ضمان: کفالت، برعهده گرفتن. / معنی: اگر بر روی جمال خویش پرده ای نکشی و آن را آشکارا در معرض تماشای جمال پرستان قراردهی، آنان چون تاب دیدن زیبایی ات را ندارند، هلاک خواهند شد و خون آنان به گردن توست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
تعظیم: بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن/ شان: شأن، مقام و منزلت. / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه معشوق به آفتاب و برتری او به آن. / معنی: من چهره ی تابانت را به آفتاب مانند نمی کنم؛ زیرا در این صورت به جای ستودن رخسار تو مقام آفتاب را بالا برده ام. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نظرکردن: توجّه و عنایت کردن/ ارادت: دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص. معنی: اگر به گوشه ی چشم دوستی و مهربانی نظری بر ما بیفکنی، یا از این کار خودداری نمایی، فرقی نمی کند؛ آنچه تو خواهی نیکوست و ما را اختیاری نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
صاحب: دمساز و همنشین. / کنایه: سر چیزی یا کاری داشتن (قصد و توجّه به امری داشتن) / جناس تام: بین دو ((سر)) / مجاز: سر به علاقه ی محلیّت (اندیشه) / ایهام: سر (دوم) ١- در معنی عضو بدن ٢- اندیشه. / معنی: مردم هر روز سری با یاری و مصاحب دیگری دارند؛ امّا ما تنها سری داریم که آن را بر درگاه تو نهاده ایم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
استعاره ی مصرّحه: بوستان (وجود عشق) / ایهام تناسب: بین ((به)) در معنای غیر منظورش با ((درختان میوه دار)) / ایهام ترادف: بین ((دار)) در ((میوه دار)) در معنای ((درخت)) یا ((درختان)). / معنی: تاکنون درختان میوه دار بسیاری دیده ایم؛ امّا از این گونه که در بوستان تو یافت می شود ندیده ایم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
جناس زاید: دست، دوست/ تناسب: باغ، باغبان/ استعاره ی مصرّحه: باغ(معشوق) باغبان(نگهبان معشوق). / معنی: اگر دست دوستان به باغ و بوستان تو نرسد، تو گناهی نداری؛ زیرا باغبان تو مانع دست یابی دوستان به بوستان توست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
تضاد: آمد، رفت/ جناس اشتقاق: رفت، می رود. / معنی: چه بسیار اندیشه هایی که به دل خطور کردو سپس محو گردید؛ امّا نقشی که هرگز از لوح دل زدوده نمی شود، نشان توست که بر دل نهاده شده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مهربان: عاشق و محبّت.(لغت نامه) / تضاد: دشمنی، دوست. / معنی: ای دوست، اگر هزار بار با من دشمنی ورزی، دل من هنوز هم دوستدار و عاشق تو خواهد بود. - منبع: شرح غزلهای سعدی
سیمرغ: - > ١/٤ / زاغ آشیان: اسم مرکّب، آشیان زاغ. / تضادّ معنوی و تناسب لفظی : سیمرغ، زاغ/ استعاره ی مصرّحه: سیمرغ (عشق) و زاغ آشیان (دل تنگ و سیاه). / معنی: ای سعدی، به اندازه ی توان و امکان خویش وصل را آرزو کن؛ زیرا آشیان تو که درخور زاغ است، حضور سیمرغ عشق ما را بر نمی تابد. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آفتاب شاهی تخت آسمان توست
ملک زمین مسخر حکم روان توست
صاحبقران و خسرو روی زمین تویی
دولت همیشه رهبر و صاحبقران توست
گر مهرگان توست خجسته عجب مدار
[...]
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
الحان بلبل از نفس دوستان توست
چون خضر دید آن لب جانبخش دلفریب
گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست
یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان
[...]
رزق وسیع در قدم میهمان توست
هر کس که میهمان تو شد میزبان توست
نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر
نخلی است این که ریشه آن در دهان توست
گر سایه ای به سوخته جانی فکنده ای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.