مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین تُرش کند؟
این را شکیب نیست، گر آن را ملالت است
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آبِ دیدهٔ وامق، رسالت است
مطرب همین طریقِ غزلگو نگاه دار
کاین ره که برگرفت، به جایی دلالت است
ای مدعی که میگذری بر کنار آب
ما را که غرقهایم، ندانی چه حالت است
زین در کجا رویم؟ که ما را به خاک او
و او را به خون ما که بریزد حوالت است؟
گر سر قدم نمیکنمش پیش اهل دل
سر بر نمیکنم، که مقام خجالت است
جز یاد دوست هر چه کنی، عمر ضایع است
جز سِر عشق، هر چه بگویی بطالت است
ما را دگر معامله با هیچ کس نمانْد
بیعی که بیحضور تو کردم، اِقالت است
از هر جفات، بوی وفایی همی دهد
در هر تعنَتیت، هزار استمالت است
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید، جهالت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقانه و مشکلات ناشی از عشق میپردازد. شاعر از حال خوش و در عین حال دردناک عشق مجنون و لیلی سخن میگوید و میگوید که عشق واقعی نیازمند صبر و فداکاری است. او تأکید میکند که یاد دوست و عشق حقیقی باید در زندگی مورد توجه قرار گیرد و هر چیزی جز این، بیفایده و ضیاع عمر است. در نهایت، شاعر به اهمیت عشق و وفا اشاره کرده و همگان را به ترک دلبستگیهای غیر واقعی دعوت میکند تا به حقیقت و عشق واقعی برسند.
هوش مصنوعی: مجنون حال و هوای جدیدی دارد، امروز عشق او به لیلی مانند یک دین شده و او احساس میکند که هیچ چیزی جز این عشق برایش اهمیت ندارد. دیگر هیچ چیز نمیتواند او را به سرمنزل استخدام یا گمراهی بکشاند.
هوش مصنوعی: فرهاد به هیچ چیزی جز شیرین ارتباطی ندارد که او را ناراحت کند. او اگر هم دلسرد باشد، تاب چنین حالی را ندارد.
هوش مصنوعی: عذرا، که در دل نوشتههایش عاشقانهها را میخواند، میداند که اشک وامق نشانهای از عشق و مسئولیت است.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، همین شیوه را در غزلگویی خود حفظ کن، چون این راهی که انتخاب کردهای به جایی خاص اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از کنار ما میگذری و ادعای دلسوزیات میشود، نمیدانی ما در چه حالی هستیم و اینکه غرق در مشکلات خودمانیم.
هوش مصنوعی: کجا برویم در این وضعیت؟ زیرا ما از یک سو به خاک او وابستهایم و از سوی دیگر، او به خون ما.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر محبت و عشق، قدمی برای اهل دل برندارم، نمیتوانم سرم را بالا ببرم، زیرا این کار برایم مایه خجالت است.
هوش مصنوعی: جز یاد محبوب، هر کاری که انجام دهی، وقتت را هدر دادهای. و جز راز عشق، هر چه بگویی بیهوده است.
هوش مصنوعی: دیگر هیچ معاملهای با کسی ندارم. معاملهای که بدون حضور تو انجام شد، باطل است.
تعنَّت = عتاب / استمالت = دلجویی
او = دوست
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نی نی سخن مپرس که جای ملالت است
دانم ملالت است و ندانم چه حالت است
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
[...]
با دوستان ثشسته چه جای ملامت است
از دشمنان گسسته چه وقت ملالت است
از عقل خیره میکشم امروز انتقام
در پیشگاه عشق که بیت العدالت است
خطی نوشته بر لب میگون بمشک ناب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.