گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

چون است حال بستان ای باد نوبهاری

کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن

مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری

یا خلوتی برآور یا بُرقَعی فروهِل

ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری

هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد

چون بر شکوفه آید باران نوبهاری

عود است زیر دامن یا گل در آستینت

یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری

گل نسبتی ندارد با روی دل‌فریبت

تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو

این می‌کِشد به زورم وآن می‌کُشد به زاری

ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد

در بند خوبرویان خوشتر که رستگاری

ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی

چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را

کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت

باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری

هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست

درمان درد سعدی با دوست سازگاری

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۱

چون است حال بستان ای باد نوبهاری

کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

سیف فرغانی

هر جا که سیف باشد بستان اوست رویش

«چون است حال بستان ای باد نوبهاری»

فرخی سیستانی

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

منوچهری

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

انوری

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

[...]

عراقی

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه