گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

الامر فی نفاذ والملک فی قرار

والعید قد تجلی من غرة النهار

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

یا مالک المعالی یا کاشف المعانی

اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک

واشرب علی اغان یغنی عن الهزار

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode