الامر فی نفاذ والملک فی قرار
والعید قد تجلی من غرة النهار
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
یا مالک المعالی یا کاشف المعانی
اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک
واشرب علی اغان یغنی عن الهزار
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الامر فی نفاذ والملک فی قرار
والعید قد تجلی من غرة النهار
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
[...]
آن شیخ زاده امرد با من نمی شود یار
با علت مشایخ آخر شود گرفتار
در راه عشق اگر سر بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته ما را ز دست مگذار
ما عاشقان مستیم سر را ز پا ندانیم
این نکتهها بگیرید بر مردمان هشیار
ابن زیاد چون کرد او را به کوفه سردار
در جنگ شاه مظلوم با کوفیان غدار
در هر قدم رسیدی در گوش آن وفادار
صورت بشارت خلد صیت برائت نار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.