|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جوانی و زندگی پرشور خود اشاره میکند و تأکید دارد که باوجود پیری و فنا، او هنوز زنده و پر انرژی است. او خود را به ماهی در چشمه حیات تشبیه میکند که غرق در شیرینی زندگی است. شاعر به عشق و محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که تنها از لب او مینوشد و غیر از زیبایی او چیزی نمیخواهد. او همچنین از وابستگیاش به محبوبش سخن میگوید و میگوید که حتی اگر در چهرهاش خمیدگی باشد، باز هم او تیرش را به قلب او روان میکند و نمیتواند از او دور شود. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که نمیتواند بدون محبوبش زندگی کند و اگر او را ترک کند، زندگیاش بیمعنی خواهد بود.
هوش مصنوعی: لطفاً به من نگو که من پیر شدهام و به سوی زوال میروم. من نمیتوانم این موضوع را بپذیرم.
هوش مصنوعی: من مانند ماهی در چشمه زندگی هستم و در دریاچهای از عسل و شیر غرق شدهام.
هوش مصنوعی: من جز از لب های قرمز او نمینوشم و غیر از موهای او چیزی را نمیگیرم.
هوش مصنوعی: اگر ابروی کمانیاش را به طور نادرست بگذارم، مانند تیری میشوم که از کمان او رها شدهام.
هوش مصنوعی: تو مانند تیری به سوی من پرتاب شدهای و من نمیتوانم از تو دور شوم، پس بیزحمت من را از این حالت رها کن.
هوش مصنوعی: چرا وقتی تو به من محبت میکنی، من ناراحت باشم؟ اگر تو بروی، من هم چرا باید زنده بمانم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم، ز قهر میرم
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ای مرهم ریش دردمندان
[...]
در خواب، چو دامن تو گیرم
بیدار شوم، ولی بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
[...]
گر غمزه تو زند به تیرم
ور زلف تو در کشد بقیرم
یکدم نبود ز تو گزیرم
من ترک وصال تو نگیرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.