گنجور

 
سعدی

زنده کدام است بر هوشیار؟

آن که بمیرد به سر کوی یار

عاشق دیوانهٔ سرمست را

پند خردمند نیاید به کار

سر که به کشتن بنهی پیش دوست

به که به گشتن بنهی در دیار

ای که دلم بردی و جان سوختی

در سر سودای تو شد روزگار

شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ

کوه احد گر تو نهی نیست بار

بندی مهر تو نیابد خلاص

غرقهٔ عشق تو نبیند کنار

درد نهانی دلِ تنگم بسوخت

لاجرمم عشق ببود آشکار

در دلم آرام تصور مکن

وز مژه‌ام خواب توقع مدار

گر گله از ماست شکایت بگوی

ور گُنه از توست غرامت بیار

بر سر پا عذر نباشد قبول

تا ننشینی، ننشیند غبار

دل چه محل دارد و دینار چیست؟

مدعیم گر نکنم جان نثار

سعدی اگر زخم خوری، غم مخور

فخر بود داغ خداوندگار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۹۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۹۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

ای زینهار خوار بدین روز گار

از یار خویشتن که خورد زینهار

یک دل همی چرند کنون آهوان

با شیر و با پلنگ بیک مرغزار

وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو

[...]

ناصرخسرو

پند بدادمت من، ای پور، پار

چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟

غره مشو گر چه نیابد همی

بی تو نه بهرام و نه شاپور پار

پشت گران‌بار تو اکنون شده‌است

[...]

منوچهری

با رخت ای دلبر عیار یار

نیست مرا نیز به گل کار کار

تا رخ گلنار تو رخشنده گشت

بر دل من ریخته گلنار نار

چشم تو خونخواره و هر جادویی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مسعود سعد سلمان

دولت مسعودی با روزگار

چون تن و جان گشت بهم سازگار

تاج همی گوید جاوید باد

شاه زمانه ملک روزگار

بخت همی گوید پاینده باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

وقت گل سوری، خیز ای نگار

بر گل سوری می سوری بیار

بر بط سغدی را گردن بگیر

زخمه زیر و بم او برگمار

زان می نوشین، که چو جانم بدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه