سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
و آتش به سر غنچه گلنار برآمد
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار برآمد
زاهد چو کرامات بت عارض او دید
از چله میان بسته به زنار برآمد
بر خاک چو من بیدل و دیوانه نشاندش
اندر نظر هر که پری وار برآمد
من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب
دیبای جمال تو به بازار برآمد
کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسر شد و این کار برآمد
سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد
کز باغ دلش بوی گل یار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف طبیعت و زیباییهای آن در بهار میپردازد. شاعر با زبانی زیبا و تصویری، از شکفتن گلها و لالهها در باغ و صدای پرندگان در چمن سخن میگوید. او احساسات عشق و دلتنگی خود را بیان میکند و به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند. زاهدان نیز تحت تاثیر معارف و زیبایی پروردگار قرار میگیرند. در این میان، شاعر از درد فراق و احساس فقدان در عین زیبایی جهان سخن میگوید و سرانجام به این نتیجه میرسد که زیباییهای دنیا، از جمله یار او، باعث دگرگونی در دل او شده است.
هوش مصنوعی: چشم از خانه به بیرون دوختم و به باغ رفتم. صدای زیبای گلها و لالهها به طور همزمان به گوشم رسید.
هوش مصنوعی: پرندگان چمن را دیدم که با سر و صدا در حال پرواز بودند و از این شکوفه که از سمت چمنزار روییده، صحبت میکردند.
هوش مصنوعی: آب از چهره او انعکاس گرفت و آتش بر سر غنچه گل سرخ شعلهور شد.
هوش مصنوعی: کسی که در سجاده نشسته و دلمشغولیاش غم اوست، صدایش از خانهی شرابخوری بلند شده است.
هوش مصنوعی: زاهد وقتی دید که زیباییهای خداوند در چهره آن معشوق نمایان شده، از راه اعتزال و ریاضت خارج شد و به دنیای عشق و جذبه وارد گشت.
او را که در نظر هر کسی، مانند پری زیبا به نظر میرسد، مهرش را در دل من دیوانه و شیدا نشاند
هوش مصنوعی: من از روزی که زیبایی تو از دنیای پنهان خارج شده و در بازار دنیا نمایان گشت، به فقر و بیچیزی دچار شدم.
هوش مصنوعی: دلم میخواست که جانم را برای تو فدای کنم و حالا که به این خواسته رسیدم، این کار انجام شده است.
هوش مصنوعی: روز سرد و پاییزی که طبیعت در حال نابودی است، سعدی چمن خودش را در اختیار خزان قرار داد، چرا که از باغ دلش عطر گل محبوبش به مشام میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
ناگاه تجلی جلالی اثری کرد
از روزنه روز شب تار برآمد
از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.