روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق بهیکبار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فروشد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد
در حسرت آن عنبر و دیبای نوآیین
فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد
رشک است بتان را ز بناگوش و خط او
گویند که بر برگ گلش خار برآمد
آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد
تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد
و آن شب که مرا بود به خلوت برِ او بار
پیش از شب من صبح ز کهسار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به وصف معشوقی دلربا میپردازد که چون به بازار میآید، دلبستگان در پی او میشتابند. زیبایی او به حدی است که دیگران را به حسرت وادار میکند. معشوق همچون پارچهای لطیف و خوشبو توصیف شده و توجه همه را جلب میکند. همچنین اشارهای به لذتهایی که در خلوت با او تجربه میشود، وجود دارد. در نهایت، زیبایی و تاثیرگذاری معشوق به حدی است که حتی خویشتن خالق نیز بر آن نظارهای دارد.
هوش مصنوعی: روزی معشوقهام که حال مستی داشت، به بازار رفت و ناگهان دل عاشقان را از عشق خود پر کرد.
هوش مصنوعی: او با درد و غمش، دلهای زیادی را افسرده و غمگین کرده و بسیاری از عاشقان را نیز به زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: چهره و خط او مانند پارچه نازک و عطر خوشبود. وقتی آن دو با هم برخورد کردند، خریدار آمد.
هوش مصنوعی: شخصی به شدت دلتنگ و ناامید از نبود عطر خوش و پارچههای زیبا است و در این حسرت، صدای افراد فروشنده که از عطر و پارچههای تازه صحبت میکنند، به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بتان به زیبایی و نازکخیالی او غبطه میخورند و میگویند که بر روی گلبرگش، خاری پیدا شده است.
هوش مصنوعی: بدانید که خداوند نگاهی خاص به طبیعت انداخت و به خاطر آن، گل سوسن و درخت شمشاد از باغ روییدند.
هوش مصنوعی: آن شب که من تنها به خاطر او در خلوت بودم، قبل از آنکه شب من فرا برسد، سپیدهدم از کوهها سر زد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
ناگاه تجلی جلالی اثری کرد
از روزنه روز شب تار برآمد
از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.