ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت میبود
بامداد از در من صلح کنان بازآمد
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد
وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد
پیر بودم به وصال رخ خویش همه روز
باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد
دوست بازآمد و دشمن برمید از پیشم
[...]
عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد
وز پس عمری آن جان جهان باز آمد
ره ده، ای دیده و خار مژه را یک سو کن
که خرامان و خوش آن سرو روان باز آمد
جان من چشم از آنگه که به روی تو فتاد
[...]
جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد
از سر راه عدم رقص کنان باز آمد
ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان
لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد
صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.