آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
ترک از خراسان آمدست از پارس یغما میبرد
شیراز مشکین میکند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا میبرد
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان
کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما میبرد
برتاس در بر میکنم یک لحظه بی اندام او
چون خارپشتم گوییا سوزن در اعضا میبرد
بسیار میگفتم که دل با کس نپیوندم ولی
دیدار خوبان اختیار از دست دانا میبرد
دل برد و تن دردادهام ور میکشد استادهام
کآخر نداند بیش از این، یا میکشد یا میبرد
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعدهای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا میبرد
حاجت به ترکی نیستش تا در کمند آرد دلی
من خود به رغبت در کمند افتادهام تا میبرد
هر کو نصیحت میکند در روزگار حسن او
دیوانگان عشق را دیگر به سودا میبرد
وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس
سعدی که شوخی میکند گوهر به دریا میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی میپردازد که با رفتنش، صبر و آرامش را از دل عاشق میبرد. این شخص از خراسان آمده و زیباییهایی از جمله عطر و بوی نوروز را به همراه دارد. شاعر در احساساتش غرق شده و به یاد او شب تا روز را پاس میدارد. او از درد و رنجی که این عشق به او میدهد میگوید و همچنین اشاره دارد به وعدههایی که هر روز از طرف معشوقش دریافت میکند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که عشق او دیوانهکننده است و دیگر هیچکس نمیتواند به وصف این زیبایی بپردازد.
هوش مصنوعی: او کیست که با حضورش، صبر و تحمل را از دل ما میگیرد؟ بهنظر میرسد که از خراسان آمده و همهچیز از پارس را به یغما میبرد.
هوش مصنوعی: شیراز با بوی خوش خود مانند عطر ناف آهوی ختن دلپذیر میشود، اگر که باد نوروز از آنجا بویی را به دشت منتقل کند.
هوش مصنوعی: من تا امشب بیدار خواهم ماند و از چشمان خواب آلودم نگهداری میکنم چون آنها خواب را از من میربایند.
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه او را در آغوش بگیرم، مانند خارپشت میشوم، چون گویی سوزنها در بدنم فرو میرود.
هوش مصنوعی: میگفتم که نباید به کسی دل ببندم، اما وقتی با زیباییها ملاقات کردم، حتی افراد باهوش هم نمیتوانند خودشان را کنترل کنند و تحت تأثیر قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: دلم را گرفته و با وجود اینکه جسمم درد میکند، به خاطر او صبر کردهام. اما او نمیداند که وضع من تا چه حد بدتر شده است. یا من را به مرگ میکشاند یا من را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: هر روز با مهربانیاش وعدهای جدید به من میدهد و وقتی شب نزدیک میشود، مثل موهای شلوغی که در پا گیر میکند، مرا در خود غرق میکند.
هوش مصنوعی: نیازی به تشکیلات و تاکتیکهای پیچیده نیست؛ دل من بهطور طبیعی و بهراحتی در دام عشق افتاده و از آنجا که خود خواستهام، حالا در آنجا میروم.
هوش مصنوعی: هر کسی در زمان خوشی و زیبایی دیگران نصیحت میکند، اما این نصیحتها نمیتواند بر دیوانگان عشق تأثیری بگذارد و آنها همچنان به خیال و آرزوهای خود مشغول خواهند بود.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند زیبایی او را توصیف کند. او همچون دریای شیرین است. سعدی به طور شوخی و طنز اشاره میکند که دریا به اندازهای ارزشمند است که گوهر را به آن میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد
آن زلف بی آرام بین کآرام جانها میبرد
هر صبحدم باد صبا از زلف مشک افشان او
آرد نسیمی سوی ما هوش از دل ما میبرد
بادی که وقت صبحدم از خاک کویش میوزد
[...]
دل برد از من دلبری کآرام دلها میبرد
خواب و قرار عاشقان زآن روی زیبا میبرد
جانان بدان زلف سیه حالم پریشان میکند
یوسف بدان روی چو مه هوش از زلیخا میبرد
گفتم که عقل و صبر را در عشق یار خود کنم
[...]
قربان آن غارتگرم کان دل نه تنها می برد
تاراج جان هم می کند، دین هم بیغما می برد
از مردم چشم تو دل زلفت به یغما میبرد
جان دستمزد آن دزد را کز دزد کالا میبرد
ترکی که از ملک دلم طاقت به یغما میبرد
ترک نگاهش یکتنه یغما ز تنها میبرد
از غمزه غارتگرش یرغو به سلطان میبرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.