دل برد از من دلبری کآرام دلها میبرد
خواب و قرار عاشقان زآن روی زیبا میبرد
جانان بدان زلف سیه حالم پریشان میکند
یوسف بدان روی چو مه هوش از زلیخا میبرد
گفتم که عقل و صبر را در عشق یار خود کنم
عقل از سر و صبر از دلم آن شوخ رعنا میبرد
در عشقبازی عقل و جان میبرد شاه نیکوان
چون در رخش کردم نظر بگذاشتم تا میبرد
ما بنده او سلطان ما حکمش روان بر جان ما
هست آن او نی آن ما هر چیز کز ما میبرد
ترکان اگر یغما برند از روم و از هند و عرب
رومی زنگی زلف ما از جمله یغما میبرد
در عهد او نزدیک من مجنون بود آن عاقلی
کو ذکر شیرین میکند یا نام لیلی میبرد
از باغ وصلش تا مگر در دستم افتد میوهای
شاخ امیدم هر نفس سر بر ثریا میبرد
او پادشاه و من گدا او محتشم من بینوا
این خود میسر کی شود مسکین تمنا میبرد
چون کوه گفتم دور ازو بنشینم و ثابت شوم
باد هوای آن صنم چون کاهم از جا میبرد
من در میان بحر و بر اندر تردد ماندهام
موجم برون میافگند سیلم به دریا میبرد
با آن رقیب نیکخو دشمن مباش از هیچ رو
رو دوستی کن با مگس کو ره به حلوا میبرد
من میزنم بر هر دری چون سیف فرغانی سری
سگ چون ندارد خانهای زحمت به درها میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشقی عمیق و تأثیرگذار میپردازد که از معشوقهای زیبا و دلربا ناشی میشود. او میگوید که زیبایی و زلفهای معشوق، آرامش دلها را میگیرد و عقل و صبر را از او میرباید. عشق و جذابیت معشوق به حدی است که هر چیز دیگری در زندگیاش تحت تأثیر آن قرار میگیرد و او را دچار پریشانی میکند. شاعر از احساس ضعف و بندگی خود در برابر معشوق سخن میگوید و از اینکه در عشق با تناقضات و مشکلات رو به روست، ابراز نارضایتی میکند. همچنین، او در ستایش معشوق، از حیرت و شگفتی خود نسبت به زیبایی و جذابیت او مینویسد و نشان میدهد که چگونه عشق باعث دگرگونی احساسات و وضعیت او میشود. در نهایت، اشاره به روحیه پیکاری و تلاش در عشق و دوستی را نیز میتوان در این اشعار یافت.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی آن کسی که دل مرا دزدیده، باعث شده که آرامش و خواب عاشقان را بگیرد و آنها را بیقرار کند.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی کسی که در دل دارم، با زلفهای تیرهاش حال مرا آشفته میکند. مانند یوسف که با زیباییاش زلیخا را مجذوب خود کرده و هوش او را میبرد.
هوش مصنوعی: گفتم که در عشق معشوقم، عقل و صبر را کنار بگذارم. عقل را از سرم و صبر را از دلم بیرون میکند و آن محبوب زیبا مرا به شوق میآورد.
هوش مصنوعی: در بازی عشق، عقل و روح تحت تاثیر زیباییها و محبتهای شاهزادههای نیکو قرار میگیرند. زمانی که من به چهره او نگاه کردم، تمام فکر و اندیشهام را رها کردم و به سراغ میرفتم.
هوش مصنوعی: ما بندگان خدا هستیم و او سرور ماست. فرمان او بر جان ما جاری است و هر آنچه از ما میگیرد، متعلق به اوست و نه به ما.
هوش مصنوعی: اگر ترکها ثروتهای مردم روم، هند و عرب را غارت کنند، اما زلف سیاه ما که به زیبایی میدرخشد، همچنان همه چیز را میرباید.
هوش مصنوعی: در زمان او، فردی که به نظر میرسید عاقل باشد، در واقع به خاطر یادآوری نام لیلی و صحبت دربارهٔ عشق او، مانند مجنون به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در باغ وصال او، امیدوارم که میوهای در دستم بیفتد و هر لحظه رویای بلندیها را به سر میبرم.
هوش مصنوعی: او پادشاه است و من گدا. او دارای مقام و ثروت است و من بیچیز و ناتوان. این وضعیت چگونه ممکن است که یک مسکین مانند من درخواست و خواستهای داشته باشد؟
هوش مصنوعی: وقتی از او دور میشوم و تصمیم میگیرم ثابت بمانم، باد و هوای عشق او آنقدر قوی است که مرا به جا برمیدارد و نمیگذاردم دور بمانم.
هوش مصنوعی: من در میان دریا و ساحل گرفتار ماندهام. موجها مرا به بیرون میافکنند و سیلاب مرا به سمت دریا میبرد.
هوش مصنوعی: با رقیب خوبنفس خود دشمنی نکن و از هیچ طرفی به او دوستی نکن، چون مگس که به شیرینی میرود، میتواند به دردسر بیفتد.
هوش مصنوعی: من به هر در و خانهای سر میزنم، اما مانند یک سگ که خانهای ندارد، تنها زحمت را به درها میآورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
ترک از خراسان آمدست از پارس یغما میبرد
شیراز مشکین میکند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا میبرد
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان
[...]
آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد
آن زلف بی آرام بین کآرام جانها میبرد
هر صبحدم باد صبا از زلف مشک افشان او
آرد نسیمی سوی ما هوش از دل ما میبرد
بادی که وقت صبحدم از خاک کویش میوزد
[...]
قربان آن غارتگرم کان دل نه تنها می برد
تاراج جان هم می کند، دین هم بیغما می برد
از مردم چشم تو دل زلفت به یغما میبرد
جان دستمزد آن دزد را کز دزد کالا میبرد
ترکی که از ملک دلم طاقت به یغما میبرد
ترک نگاهش یکتنه یغما ز تنها میبرد
از غمزه غارتگرش یرغو به سلطان میبرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.