گر رفت جان و جسمم شد خاک آستانت
جسمم فدای جسمت جانم فدای جانت
در باغبانی تو عمرم گذشت، لیکن
در عمر خود نچیدم یک گل ز گلستانت
ای گلبن نزاکت تا چند یابد از تو
گلچین نصیب و ماند بی بهره باغبانت
زینسان که رشک دارم بر آشنایی تو
پرسم چگونه نامت جویم چه سان نشانت
نامهربان به خویشم غم نیست گر ببینم
آنست غم که بینم با غیر مهربانت
کرده است در دل و جان صد رخنه مردمان را
مژگان چون خدنگت ابروی چون کمانت
پامال کرده سرها وز دست برده دلها
پای گران رکابت دست سبک عنانت
در کوی یار افغان کم کن رفیق ترسم
رنجد لطیف طبعش از ناله و فغانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند انگشت در دهانت
قصد شکار داری یا اتفاق بستان
[...]
طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت
مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت
حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت
ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی
[...]
طبع لطیف داند لطف لب و دهانت
فکر دقیق باید سررشته میانت
دی میشدی خرامان چون سرو و عقل میگفت
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟
[...]
پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت
موی سفید کردم جاروب آستانت
ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان
مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم
[...]
رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت
بوی امیدواری می آید از دهانت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.