چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرینتر از شکر میگشت
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد
وجود مرده از آن آب جانور میگشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر میگشت
ز رشک قد تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر میگشت
بخاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ خیال من این قدر میگشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و ارتباط آن با زیباییهای معشوق میپردازد. او از زلف و چهره معشوق به عنوان ابر و قمر یاد کرده و اشکهای خود را به خاطر عشق بیان میکند. تلخی پاسخ معشوق را با شیرینی عشقش مقایسه میکند و میگوید که وجود او میتواند جان تازهای به مردهها ببخشد. حتی اگر به طلا و نقره دسترسی داشته باشد، دلش میخواهد که وجود معشوقش را به دست آورد. شاعر همچنین به حال زار خود اشاره میکند و نشان میدهد که عشق و یاد معشوق در ذهن و دلش همیشه حاضر و فعال است. این عشق او را به افکار و خیالهای سوزناک میکشاند.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو مانند ابری دور آن ماه میچرخید، اشکهایم از چشمانم به خاطر دوریات به سمت زمین میریخت.
هوش مصنوعی: از شدت عشق تو، تلخی پاسخ تو برای جان خستهام، شیرینتر از شکر به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو بر زمین تاریک میافتاد و از آن، وجود بیروح و مرده به زندگی برمیخاست.
هوش مصنوعی: اگر به طلا و نقره دسترسی داشتم، به راحتی میتوانستم با قلب تو مانند طلا رفتار کنم.
هوش مصنوعی: دل به وسیله فکر، علامتی از حال بد من را به زبان گویا فرستاد که نشان میدهد اوضاع من هر لحظه بدتر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به چهرهات، افکار من در هم ریخته و پر از آرزو شده است، و من نیز مانند کسی در حال گشت و گذار در دنیای خیال و آرزوها هستم.
هوش مصنوعی: از یادم شعری شگرف و سوزناک به یاد آمد که در خیال آسودگیام به شدت در حال چرخش بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خیال روی توام دوش در نظر میگشت
وجود خستهام از عشق بیخبر میگشت
همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر میگشت
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
[...]
دلی که روز و شبان از پی نظر میگشت
ز زخم تیزنظر دوش بیخبر میگشت
کسی که پا نکشیدی ز کعبه در همه عمر
به طوف میکده میدیدمش به سر میگشت
بلی مسیر قمر عقربست و این عجبست
[...]
دلم به کوی تو هر شام تا سحر میگشت
سحر چو میشد از آن کو به ناله بر میگشت
پس از مجاهده چون همدم تو میگشتم
دل از مشاهده مدهوش و بی خبر میگشت
به آرزوی تو یک قوم کو به کو میرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.