دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
یار دل برده دست بر جان داشت
دیده در میفشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
اندرونم ز شوق میسوزد
ور ننالیدمی چه درمان داشت
مینپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر که پایان داشت
در باغ بهشت بگشودند
باد گویی کلید رضوان داشت
غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
که نه تنها منم ربوده عشق
هر گلی بلبلی غزل خوان داشت
رازم از پرده برملا افتاد
چند شاید به صبر پنهان داشت
سعدیا ترک جان بباید گفت
که به یک دل دو دوست نتوان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و احساسات عمیق خود در عشق سخن میگوید. او توصیف میکند که چگونه شب قبل، دلش را به یاری محبوبش سپرده و با دیدن صبح، امیدی به پایان شب سوزان عشق پیدا کرده است. او در باغ بهشت گلی را میبیند که نشاندهنده عشق مشترک همه موجودات است و در نهایت به این نتیجه میرسد که نمیتوان همزمان به دو دوست دل بست و باید جان را برای عشق واقعی ترک کرد. این شعر حاوی احساست عمیق عاشقانه و وسوسههای دل است.
هوش مصنوعی: دیشب معشوق با دل سنگی و آشفتهاش، کسی را که دلش را برده بود، در آغوش داشت و بر جانش تاثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: چشمانش مانند قطرات شراب در دامن گلی میچکد، گویی که آستینی از مرجان داشته باشد.
هوش مصنوعی: در درون من شوق و اشتیاقی وجود دارد که مرا میسوزاند و اگر فریاد نمیزدم، آیا راهی برای درمان آن بود؟
هوش مصنوعی: نمیدانستم روزی خواهد رسید که صبح را ببینم، صبحی که پایان آن را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: باد به باغ بهشت وزید و گویی کلید دروازه بهشت را در دست داشت.
هوش مصنوعی: غنچهای را دیدم که به خاطر نسیم صبحگاهی، مانند من در حالت اضطراب و تنگی نفس به سر میبرد.
هوش مصنوعی: نه تنها من به دام عشق افتادهام، بلکه هر گلی هم که وجود دارد، بلبلش را دارد که برایش شعر میخواند.
هوش مصنوعی: راز من از زیر پرده بیرون آمده است، شاید به خاطر تحمل و صبری که داشتم.
هوش مصنوعی: ای سعدی، باید از جان گذشت و این را گفت که نمیتوان با یک دل به دو نفر دوست داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آنکه همت ورای کیوان داشت
جیب جان نور نقد قرآن داشت
بیحد و بیکران مریدان داشت
صد جهان نهفته در جان داشت
نفسش گرچه صد جهان جان داشت
مرده جهل را چه درمان داشت
ترک مستم که قصد ایمان داشت
چشم او میل غارت جان داشت
خون من چون شراب می جوشد
وز دلم هم کباب بریان داشت
دیده در می فشاند در دامن
[...]
آنکه دیوان ورای کیوان داشت
جیب جان پر ز نقد عرفان داشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.