مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد مینکُند عهد آشیان ای دوست
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت؟
به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست؟
دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست
بگو «بیار» که گویم «بگیر هان ای دوست»
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مِهر تو باشد در استخوان ای دوست
جفا مکن که بزرگان به خردهای ز رهی
چنین سبک ننشینند و سر گران ای دوست
به لطف اگر بخوری خون من روا باشد
به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست
مناسب لب لعلت حدیث بایستی
جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست
مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش
اگر مراد تو قتل ست وا رهان ای دوست
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد؟
به دوستی که غلط میبَرد گمان ای دوست
که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار
ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به عواطف عمیق و تعلقات عاشقانه اشاره دارد. شاعر عشق و دوستی را به عنوان هدف نهایی خود معرفی میکند و ابراز میکند که وجود محبوبش، زندگیاش را معنا میدهد. او به وابستگی شدید قلبش به دوست اشاره کرده و میگوید که بدون او نمیتواند جایی برود. شاعر به عواطفش در برابر جفا و بیمحلی محبوب اشاره میکند و از او درخواست میکند که با لطافت و محبت رفتار کند. در نهایت، او بیان میکند که حتی اگر عشق او به درد و آسیب منجر شود، از دوستی با محبوبش دست نمیکشد. این شعر نشاندهندهی عمق احساسات انسانی و ارزش دوستی و عشق در زندگی است.
ای دوست، در تمام جهان نهایت آمال و آرزیم تو هستی. جان عزیز هزاران کس قربان جان تو گردد. [ غایت مقصود = سرانجام و نهایت مراد و آرزو ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، دلم به سان مرغی اسیر دام تو گشته و چنان به آن دام خو گرفته است که دیگر به یاد روزهایی که در سینهٔ من بود نمی افتد. [ الفت گرفتن = اُنس گرفتن، خو گرفتن/ تناسب : دام، مرغ، آشیان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر تو به رویم در نگشایی، به کجا می توانم بروم؟ ای دوست، سوگند به راستان و درست کرداران که بر آستان تو جان خواهم داد. [ راستان = صدّیقان، درستکاران / آستان = درگاه، پیشگاه / جناس مرکب: به راستان، بر آستان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، آنچه دارم دلی شکسته و جانی آمادهٔ تقدیم است. تو برای گرفتن آنها اشارتی کن تا بگویم اینک از آنِ تو، بستان! [ دل شکسته بودن = کنایه از غمگین و آزرده خاطر بودن / جان بر کف دست نهادن = کنایه از پایداری و فداکاری کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
جسمم خواهد پوسید و خاکم به وسیلهٔ باد پراکنده خواهد شد. امّا ای دوست، با وجود این مهر و محبّت تو هنوز در استخوان هایم به جای خواهد ماند. [ ریزه شدن = متلاشی و پراکنده شدن، خرد و ریز گشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، بر من ستم روا مدار! زیرا بزرگان با عیبی که در غلام خویش می بینند، خشمگین نمی شوند و به او بی اعتنایی نمی کنند. [ خرده = عیب / رهی = بنده و غلام / سبک نشستن = تند و عصبانی و خشمگین بودن (لغت نامه) / سرگران = کنایه از بی اعتنا و ملول و خشمناک / تضاد: سبک، گران ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، جایز است که از سر لطف خون مرا نوش کنی، امّا مرا با قهر و غضب از نظر خود دور مساز! [ خون کسی را خوردن = کنایه از در رنج و اندوه گذاشتن کسی / تضاد: لطف، قهر ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، سخنانت باید با لبان لعل گونت تناسبی داشته باشد. این جواب تلخ و دل گزا از آن دهان، عجیب به نظر می رسد. [ لعل = سنگ قیمتی سرخ رنگ / حدیث = سخن / بایستن = در خور و شایسته بودن / بدیع = عجیب و غریب و نادر / تشبیه: لب به لعل ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، برای من رضایت و خشنودی تو بایسته و مهم است، اگر خواست تو کشته شدن من است، مرا از قید حیات وارهان تا به کام رسی. [ رضا = رضایت و خشنودی / مراد = آرزو ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، چه کسی به تو گفت که سعدی از بلای عشق می گریزد؟ سوگند به دوستی که او به غلط به چنین پنداری رسیده است. [ به دوستی = قسم به مهر و محبّت / غلط بردن = اشتباه کردن / گمان غلط بردن = اشتباه فکر کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
برای اینکه حتّی اگر از دست دشمنان عاجز و ناتوان گردم، ای دوست، باز هم از دوستی بازنمی گردم و از آن دست نمی کشم. [ کار به جان رسیدن = کنایه از عاجز و ناتوان گشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست
بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست
به کام دشمنم از آرزوی دیدارت
مباش بیخبر از حال دوستان ای دوست
چو نفخ صور دهد جان به مرده عاشق را
[...]
به جان رسید دلم در فراق هان ای دوست
ترحّمی کن اگر هیچ می توان ای دوست
اگر تو برشکنی دشمنان به کام رسند
به دوستی که مکن ترکِ دوستان ای دوست
بر آن قرار برفتی که زود بازآیی
[...]
مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست
بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست
نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار
چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست
بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.