دلش دادم که با او همدم و هم خانه خواهم شد
بمن او شمع خواهد گشت و من پروانه خواهم شد
ندانستم که چون دل برد از من چون پری پنهان
نهان خواهد شد و من از غمش دیوانه خواهم شد
به این حسن و به این عشق ای صنم چون لیلی و مجنون
تو آخر شهره خواهی گشت و من افسانه خواهم شد
تو با بیگانگان خواهی چنین گر آشنا شد من
به اندوه آشنا و از طرب بیگانه خواهم شد
چنین گر ساکن میخانه خواهم شد، پس از مردن
چو خواهم خاک شد خاک در میخانه خواهم شد
ز می خالی نخواهم شد شوم گر خاک می دانم
که یا خم یا سبو یا شیشه یا پیمانه خواهم شد
رفیق اول نهادم پا چو در زنجیر او گفتم
که آخر بر سر این گوهر یکدانه خواهم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ناعدالتیها و ظلمهایی که به او شده است اشاره میکند. او بیان میکند که اگرچه زمانه با همه ظلم میکند، اما او به طور خاص آسیبدیده است. در درد جدایی و غم عاشقانهاش غرق شده و از محبوبش جدا افتاده است. او از پرتو چهره محبوبش، دلش آسیبدیده و به خاطر زیباییاش، جانش هدف تیر بلا شده است. در پایان، شاعر از محبوبش میخواهد که نگاهی به گدایان بیندازد، چرا که در زندگی هر کس ممکن است به دیگری نیاز داشته باشد، حتی اگر او خود را در ظاهر گدا ببیند. در نهایت، او به دشنامی که از محبوب میشنود اشاره میکند که حتی در دشنام، لذت و خوشیای وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل خود را به او سپردم تا در کنار هم زندگی کنیم. او مانند شمعی خواهد بود که نورش مرا به سوی خود میکشاند و من مانند پروانهای به دور او میچرخم.
هوش مصنوعی: نمیدانستم که دل او چگونه به آرامی و به دور از چشم من از من میرود و در عین حال، من از غم این جدایی دیوانه خواهم شد.
هوش مصنوعی: با این زیبایی و عشق، ای یار، همچون لیلی و مجنون تو در نهایت معروف خواهی شد و من به قصهای تبدیل میشوم.
هوش مصنوعی: زمانی که با غریبهها ارتباط برقرار کنی، این گونه خواهد شد؛ اما من به غم و اندوه عادت کردهام و از شادی و خوشی فاصله میگیرم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در میخانه ساکن شوم، بعد از مرگ هم، در خاکی که به من میرسد، باز هم در میخانه خواهم بود.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم از شراب خالی شوم و اگر هم چنین شود، بدتر از آن است که در خاک مدفون شوم. میدانم که یا در قالب یک خم شراب، یا در شکل یک سبو، یا به صورت یک شیشه یا پیمانه باقی خواهم ماند.
هوش مصنوعی: دوست گرامی را در آغاز کار به زنجیر کشیدم و به او گفتم که در نهایت بر سر این گوهری که بی نظیر است، به نتیجه خواهم رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خواهم شد
ز رسوایی، اگر چه در جهان افسانه خواهم شد
رسید آن آدمی رو باز و آمد در نظر، دانم
به پای دیگران امروز من در خانه خواهم شد
ز بس زیباست لاف عشق بازی خود پرستان را
[...]
اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد
دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را، ترک افسون کن، که من افسانه خواهم شد
غم عشق ترا، چون گنج، در دل کرده ام پنهان
[...]
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد
اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند
که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد
شدم چون رشتهٔای از ضعف و دارم شادمانیها
[...]
بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواهم شد
در این زنجیر از این کشمکش دیوانه خواهم شد
گل است و شمع و جانانه من و پروانه و بلبل
براه عشق امشب همپر پروانه خواهم شد
من دیوانه را ناصح دهد پند و عجب دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.