ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد
اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند
که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد
شدم چون رشتهٔای از ضعف و دارم شادمانیها
که روزی یار، با آن گوهر یکدانه خواهم شد
به هر جا میرسم افسانهٔ عشق تو میگویم
به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد
مگو وحشی کجا میباشد و منزل کجا دارد
کجا باشم مقیم گوشهٔ ویرانه خواهم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلزدگی خود از زندگی زاهدانه سخن میگوید و تصمیم میگیرد که به میخانه و لذتهای آن روی آورد. او به عشق و دیوانگیاش اشاره میکند و میگوید که به خاطر عشق محبوبش، به شادمانی و خوشی میرسد. شاعر در هر جایی که میرود، داستان عشق محبوبش را روایت میکند و در این روایتها به نوعی به حالتی افسانهای دست پیدا خواهد کرد. در پایان، از دیگران میخواهد که دربارهٔ مکان او نپرسند و بیخبر از حالش، به آرامش در گوشهای ویرانه بسنده کند.
هوش مصنوعی: از روزگار زهد و پارسایی خستهام و میخواهم به میخانه بروم. دوست دارم که مثل دیگر نوشندگان، با شراب و دوستان بنشینم و به دور از سختگیریهای مذهبی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: اگر کودکی مرا با این حال پریشان ببیند، میفهمد که به خاطر عشق یک صورت زیبا، به شدت بیمار و دیوانه خواهم شد.
هوش مصنوعی: من به مانند رشتهای از ضعف در آمدهام و در دل مملو از شادیها هستم؛ چرا که روزی به خاطر یارم با آن جواهر یگانه با او پیوند خواهم خورد.
هوش مصنوعی: هر جا که میروم، داستان عشق تو را نقل میکنم و میدانم که در نهایت خودم هم به یک داستان تبدیل خواهم شد.
هوش مصنوعی: نگو که وحشی کجا زندگی میکند و کجا منزل دارد. من در گوشه یک ویرانه ساکن خواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خواهم شد
ز رسوایی، اگر چه در جهان افسانه خواهم شد
رسید آن آدمی رو باز و آمد در نظر، دانم
به پای دیگران امروز من در خانه خواهم شد
ز بس زیباست لاف عشق بازی خود پرستان را
[...]
اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد
دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را، ترک افسون کن، که من افسانه خواهم شد
غم عشق ترا، چون گنج، در دل کرده ام پنهان
[...]
دلش دادم که با او همدم و هم خانه خواهم شد
بمن او شمع خواهد گشت و من پروانه خواهم شد
ندانستم که چون دل برد از من چون پری پنهان
نهان خواهد شد و من از غمش دیوانه خواهم شد
به این حسن و به این عشق ای صنم چون لیلی و مجنون
[...]
بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواهم شد
در این زنجیر از این کشمکش دیوانه خواهم شد
گل است و شمع و جانانه من و پروانه و بلبل
براه عشق امشب همپر پروانه خواهم شد
من دیوانه را ناصح دهد پند و عجب دارم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.